دست‏های توبه‏ کارم را بگیر

نوشته شده توسطرفیعی 23ام تیر, 1393

پروردگارا! من عذرخواه تمام گذشته‏های غفلت خویشم؛ گذشته‏هایی که مغرور و متکی به رحمت تو، دست در دست ابلیس می‏گذاشتم و از تو دور می‏شدم؛ گذشته‏های عصیان و سرپیچی که همه از غفلت و نسیان من بال و پر می‏گرفت و مرا در پیشگاه لطف تو، گستاخ‏تر می‏کرد.
در این شب معصوم، این سرآغاز دوباره تقدیر، تو را سوگند به بلندایِ قدری که بر قامت این شب دوخته‏ای، دست‏های توبه‏کارم را مستجاب کن و بار دیگر، در مغفرتی مقدر، یاورم باش تا خود را از سر بگیرم.

شبهای بی همتا

نوشته شده توسطرفیعی 23ام تیر, 1393

پس از یک سال، در گردش زمین و زمان، دوباره به این موسم بی‏همتا رسیدم.
شب یگانه‏ای است؛ شب بی‏بدیلی که تمام تمنایم، دست به سرکردن خواب است و به پای درگاهت تا سپیده صبح، اشک شدن. راه من امشب به این بستر بیهوده باز نخواهد شد.
من، تمام آرزوهای خانه به دوش گذشته را امشب برای طلب، فراروی آورده‏ام؛ آرزوهای دور و نزدیک؛ آرزوهای آشکار و ناپدید؛ آرزوهایی که همان‏گاه که از من می‏گریختند و چون سرابی ناامید بودند، در همان حال دوباره از نو در دامن امید متولد می‏شدند و مرا به رحمت تو مژده می‏دادند.

اشک‏هایم را نخشکان

نوشته شده توسطرفیعی 23ام تیر, 1393

چشم‏هایم که به اشک می‏نشینند، لبخندهایم را فرشته‏ها می‏نویسند. دعاهایم، پرنده‏هایی می‏شوند و تا آسمان هفتم پرواز می‏کنند.
دلم می‏لرزد؛ اما پاهایم را استوار بر پلکان توبه می‏گذارم و تا آستانه بخشش بی‏کران خداوند می‏آیم و از پله‏های لغزنده غرور و گناه رو می‏گردانم.
شب‏های قدر، تمام دنیایم را سراسر در آبشارهای شفاعت می‏شویند تا لحظه‏های معصوم را بتوانم لمس کنم.
در این شب‏هاست که می‏توانم روشن‏تر از همه ماه‏های کامل، دست بر آستان الهی بسایم. اشک‏هایم را در این شب‏ها نخشکان، الهی!

عهد قدر

نوشته شده توسطرفیعی 23ام تیر, 1393

همه پُل ها کوتاه شده اند. آسمان، روی دست هایم، بذر امید می پاشد. با دلم عهد کرده ام از نور آغاز شوم، عهد کرده ام، عهد نشکنم
صدای بال فرشتگان، در تمام فضا منتشر می شود.
هوای این شب ها، عطر اجابت می دهد.
این شب های تا سحر روشن را به هیچ شب و روز و ساعتی نمی دهم؛ «لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»
بر چشم هایم نور بصیرت ارزانی دار، «یا أَبْصَرُ مِنْ کُلِّ بَصیرٍ»
می خواهم این ثانیه ها را به تمام زندگی ام پیوند زنم.
می خواهم این رکعت ها را به تمام نمازهایم سرایت دهم، می خواهم بر تن تمام واژه هایم، «جوشنی» بپوشانم از جنس نور و نیاز و اجابت

متن ادبی شب قدر

نوشته شده توسطرفیعی 23ام تیر, 1393

در مراسم احيايش كه حاضر مي شوي خودش هزار نعمت است؛معلوم مي شود لياقتش را داشته اي،راهت داده اند…مي توانستند مثل خيلي هاي ديگر پست بزنند…
خيلي هاي ديگر هستند كه در همان شبي كه تو با خداي خودت راز و نياز مي كني مشغول گناهند…
معلوم مي شود لياقتش را داشته اي…
قدر خوردت را بدان؛هركسي لايق شب قدر نمي شود