« شبهای بی همتاعهد قدر »

اشک‏هایم را نخشکان

نوشته شده توسطرفیعی 23ام تیر, 1393

چشم‏هایم که به اشک می‏نشینند، لبخندهایم را فرشته‏ها می‏نویسند. دعاهایم، پرنده‏هایی می‏شوند و تا آسمان هفتم پرواز می‏کنند.
دلم می‏لرزد؛ اما پاهایم را استوار بر پلکان توبه می‏گذارم و تا آستانه بخشش بی‏کران خداوند می‏آیم و از پله‏های لغزنده غرور و گناه رو می‏گردانم.
شب‏های قدر، تمام دنیایم را سراسر در آبشارهای شفاعت می‏شویند تا لحظه‏های معصوم را بتوانم لمس کنم.
در این شب‏هاست که می‏توانم روشن‏تر از همه ماه‏های کامل، دست بر آستان الهی بسایم. اشک‏هایم را در این شب‏ها نخشکان، الهی!


فرم در حال بارگذاری ...