« شب یلدای روح | دستهای توبه کارم را بگیر » |
شب تقدیر
نوشته شده توسطرفیعی 23ام تیر, 1393برهنه ام؛ برهنه از تمام نیکیها و بیگناهیها. زیر سقف بلندِ این شب، این شبِ آرزومندی، نشستهام و سجاده ساکتم را فرمانروای دلم کردهام… .
اشکهایم آنقدر بیقرارند که دست بردارِ سجدههای طولانی نیستند.
باید امشب خود را از این بغضهای تلنبار قدیمی رها کنم! باید تکلیف تقدیرم را با اشکهای پشیمان و عذرخواه، به زلالی رقم بزنم.
از آن بالا به این «العفوِ» قرآن به سر، به این «الغوث» نفسبریده، مهربانتر نگاه کن تا سرنوشت پیش رویم به یُمن عنایت امشبت سربلند شود.
فرم در حال بارگذاری ...