« آینه دلت را بشوی | شب تقدیر » |
شب یلدای روح
نوشته شده توسطرفیعی 23ام تیر, 1393محمدعلی کعبی
شب قدر ، شبِ میهمانی رازها است. چگونه خواب، سرزمین چشمهایم را فتح کند، وقتی که به استقبالِ واژگانِ نور میروند؟! امشب پنجرهها ستاره میچینند تا جوشنکبیر، با تمام عظمتش آغاز شود، باران خواهد گرفت.
شب یلدایِ روح است؛ یلدایی که مقیاسش زمینی نیست. یلدایی که هیچ یلدایی به ارزش یک ساعت آن هم نمیرسد حال آنکه هموزن هزار ماه است.
، تمام فرشتگان آسمان، با کسی که قرارِ زمین است وعده دیدار دارند. چه بزمی است در زمین و چه شوری است در آسمان و نردبان دعا چقدر شلوغ است!
دستها چونان مزارع آفتابگردان، بلند شدهاند و کهکشانها را میکاوند. خاک، به شدت به افلاک نزدیک است و الغوث الغوث، پروانه پروانه از رویِ انگشتها به سوی دوست پر میزند. دهانها بویِ ذکر میدهند و «کلیدهایِ بهشت» همه جا پخشند. «مفاتیح الجنان» قدر دانستنِ زمان را آسان میکند!
و در این میان، نام علی علیهالسلام چونان خورشید، بر دریایِ سرخِ اندوهِ جانمازها و شبستانها میتابد. غروب است یا شب؟ چه زود سحر در راه است.
فرم در حال بارگذاری ...