موضوع: "حضرت زهرل"
بین تشیع و تسنن، با توجه به اختلافات بنیادین، به ویژه در مورد ولایت، امامت، مهدویت و ...، چگونه ممکن است؟ آیا راهکار اساسی و بدور از شعاری وجود دارد؟
نوشته شده توسطرفیعی 31ام شهریور, 1395ر عصری که اندیشههای متفاوت و حتی متضاد با یک دیگر، شعار وحدت برای “جهانیسازی و حکومت واحد جهانی به رهبری امریکا” را سرلوحهی تئوری و عملی خود قرار دادهاند، و حتی پس از گذر ناموفق از مدرنیسم و پستمدرنیسم و نفی ارزشها و هم چنین مفاهیم مطلق و …، دوباره “مکتب جامعهگرایی” را با نظریهپردازانی چون “سندل” به میدان آوردهاند که سخن از پذیرش مذاهب، فرهنگها و بالاخره “اخلاق ارسطویی” به میان آورد، چگونه است که ایجاد وحدت، فقط میان مذاهب اسلامی، غیر ممکن القا میشود؟! در جایی که قدرتها – اگر چه مانند گرگ، منتظر غفلت و دریدن یک دیگر هستند – اما بر سر منافع و یا دشمن مشترک وحدت میکنند، چرا چنین وحدتی را برای مسلمانان محال القا میکنند؟!
پایهی وحدت:
ما باید از قرآن و سنت معصومین علیهم السلام درس بگیریم، آن چه در این آموزهها تعلیم شده، همانهاست که گاهی نظریهپردازان و اندیشمندان، چشم بسته و عصازنان، به فراز و اصلی از آن پیبرند و به عنوان نظریه یا دکترین خود، به بازار اندیشههای اعتقادی و سیاسی، عرضه میکنند.
*- “وحدت"، نه تنها هیچ گاه بر سر اصول مورد اختلاف نبوده و نمیتواند باشد، بلکه فقط بر پایهی حداقلهای مورد “توافق و اشتراک” محقق و استوار میگردد، چنان که در کلام وحی، در مورد وحدت با غیر مسلمانان از اهل کتاب، به پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله میفرماید:
« قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ » (آلعمران، 64)
ترجمه: بگو: «اى اهل كتاب، بياييد بر سر سخنى كه ميان ما و شما يكسان است بايستيم كه: جز خدا را نپرستيم و چيزى را شريك او نگردانيم، و بعضى از ما بعضى ديگر را به جاى خدا به خدايى نگيرد.» پس اگر [از اين پيشنهاد] اعراض كردند، بگوييد: «شاهد باشيد كه ما مسلمانيم [نه شما].»
هم چنین هنگامی که امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام، مالک اشتر را برای ولایت بر مصر میفرستند، طی نامه و دستورالعمل (معروف) خود، میفرمایند:
«مردم دو دسته و صنفاند يا مسلمان هستند و برادر دينی تو هستند، و يا در خلقت و انسان بودن با تو برابرند.» (نهج البلاغه، نامه 53)
پس، در یکی “کلمه توحید” که حداقل اشتراک عقیدتی با اهل کتاب میباشد، به عنوان پایه و محور ایجاد وحدت مطرح شد و در دیگری نوعیت در خلقت (انسان بودن) که حداقل اشتراک بین تمامی آحاد مردم در جوامع مختلف میباشد، پایهی وحدت و تعامل بشری قرار گرفت.
**- بدیهی است که پایههای وحدت بین شیعه و سنی، به مراتب بیش از این حداقلها میباشد، مانند: توحید، نبوت، معاد، قرآن، قبله، نماز، روزه و بسیاری دیگر از احکام و … .
ولایت و مهدویت:
دربارهی اختلافات بر سر مبانی “ولایت و مهدویت” نیز باید مبتنی بر همین روش عمل نمود، چرا که در بطن همین اختلافات نیز، نقاط وحدت و اشتراک، یا همان حداقلهای مشترکی وجود دارد که میتوان آنها را پایه و اساس وحدت قرار داد. به عنوان مثال:
ولایت – شیعیان میگویند: بر اساس معرفی پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله، به امر خداوند سبحان، معتقد به اصل ولایت و امامت و جاری شدن آن در سلسلهی اهل عصمت علیهم السلام میباشیم که امیرالمؤمنین، علی بن ابیطالب علیه السلام، سرآغاز آن است و ایشان وصی، ولیالله، حجة الله، امام، و خیلفة الله هستند.
اهل سنت، مباحث ولایت، امامت و خلافت مردم را به “شورا و رأی اکثریت در سقیفه” مبتنی ساختند و بر خلافت چهار خلیفه و ضرورت بیعت همگان با آنها تأکید دارند که آخرین آنها، همان امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام بودند.
پس به لطف خداوند هدایت کنندهای که اتمام حجت میکند، همان عامل اختلاف، اینک عامل اتحاد گردیده است. شیعیان پیرو امیرالمؤمنین هستند و اهل سنت نیز با خلفا یکی بعد از دیگری بیعت کردند و ختم به ایشان شد که باید در بیعت ایشان باقی بمانند و نباید در بیعت به خلفای قبلی و یا فقط یکی از آنان برگردند، این خلاف آموزههای اعتقادی و فقهی اهل سنت میباشد.
خب، حالا چرا مسلمانان اهل تشیع و تسنن، این پایه و محور اتفاق و اشتراک را رها کردهاند و بر سر اختلافات ایستادگی میکنند، تا دشمن نیز از همین شکاف وارد شود و آنها را به جان هم بیاندازد؟!
مهدویت – در امر “مهدویت"، شیعه و سنی معتقدند که حضرت «بقیة الله» علیه السلام، به نام “مهدی” ظهور خواهد نمود، او از فرزندان رسول اکرم صلوات الله علیه و آله میباشد، به امر خدا قیام خواهد نمود و جهان را پر از عدل و داد مینماید، چنان که پر از ظلم و ستم شده است.
در صحیح ابوداود سجستانی، که یکی از (صحاح سته) شش کتاب معتبر و مرجع اهل تسنن میباشد، فصلی قرار داد به نام «کتاب المهدی»، که در این فصل به احادیث رسول اعظم صلوات الله علیه و آله درباره مهدویت و شخص حضرت مهدی علیه السلام تصریح شده است. در اولین حدیث به نقل از ایشان آورده است: « مَن أنکَرَ خُروجَ المَهدی، فَقَد کَفَر – هر کس خروج مهدی را منکر شود، کافر شده است ».
اختلاف تشیع و تسنن در مهدویت، درباره شخص حضرت مهدی سلام الله علیه میباشد که آنها میگویند: «هنوز به دنیا نیامده، و یک زمانی به امر خدا به دنیا میآید” و ما میگوییم که از همان سلاله، به دنیا آمده است و فرزند امام حسن عسکری علیه السلام میباشد.
پس در اصل موضوع، که قیام و انقلاب ایشان است، اشتراک حاصل است، چرا همین را پایه و محور قرار ندهیم و در مقولهی «انتظار و تلاش برای تعجیل در ظهور» همکاری نکنیم و به خاطر مورد اختلاف از یک دیگر فاصله بگیریم؟!
دوست و دشمن واحد:
تمامی وحدتهای آدمیان، جوامع و حکومتها در دنیا، بر حول محور «دوست واحد» است که امروزه از آن به “منافع واحد” یاد میکنند و حتی کشورها را بر اساس “مشترک المنافع” تقسیم میکنند؛ و نقطه مقابل، «دشمن واحد» یا زیان واحد است که از آن به عنوان “زیان عمومی” نیز یاد میکنند.
دوستشناسی، تعامل و مودت با دوستان، و هم چنین دشمنشناسی و مقابلهی یکپارچه با دشمنانِ واحد، اساس اعتقادی و سیاسی اسلام و هم چنین اولین و بارزترین صفات و ویژگیهای امت پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله میباشد، چنان که فرمود: « مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ - محمد [ص] پيامبر خداست و كسانى كه با اويند بر كافران سختگير [و] با همديگر مهربانند / الفتح، 29».
آیا در حالی که فرمود: « اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا »، و فرمود: « إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا » مسلمانان شیعه و سنی، خدای واحد و ولیّ واحدی ندارند که حول محور آن با یک دیگر وحدت کنند؟! و در حالی که فرمود: شیطان دشمن آشکار شماست، و امروزه شیطان بزرگ و دشمنیهای آن را به وضوح میبینند و با جان خود حسّ و درک میکنند، دشمن واحدی ندارند که در مقابلهی با آن با یک دیگر وحدت کنند و صف واحدی تشکیل دهند تا هیچ قدرتی را توان مقابله با آنها نباشد؟!
تکلیف حیاتی ما:
تکلیف حیاتی ما و تمامی شخصیتهای حقیقی و حقوقی، سازمانها، نهادها، مراکز فرهنگی، دانشمندان، اهل قلم، رسانهها و … – اعم از شیعه و سنّی - این است که امر “ولایت” را محور وحدت قرار دهیم، مقولهی “معاد” را به عنوان هدف غایی مشترک نصب العین قرار دهیم؛ مهدویت و ظهور را به عنوان مقصد مشترک در نظام اعتقادی و سیاسی، در اذهان عمومی مسلمانان، به صورت جدی طرح کنیم و فرهنگ غنی، سازنده و پویای “انتظار” را تبلیغ نماییم؛ این میشود بخش «تولا = تولی» - و امریکا (استکبار جهانی و صهیونیسم بین الملل) را به عنوان اصلیترین دشمن واحد، بشناسیم و بشناسانیم، و این میشود بخش «تبرا = تبری»، که اساس اسلام بر همین دو اصل است و “حبّ و بغض” یا همان دوستی و دشمنی نیز بر همین اساس شکل میگیرد.
این همان امر خطیر، سازنده و نتیجه بخشی است که استعمار چندین قرن مانع از تحقق آن گردیده است و امروزه (در دورهی بیداری اسلامی)، ما باید آن را محقق سازیم. انشاء الله.
سخنرانی بهجت توسل به حضرت زهرا (س)
نوشته شده توسطرفیعی 20ام شهریور, 1395بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها
امتیازات حضرت زهرا علیهاالسلام مربوط به قبل از تکون و خلقت ایشان است. به دنیا آمدن ایشان مقدماتی داشته است. پیامبر صلیاللهعلیهوآله را آماده میکردند. پیامبر خدا همیشه در طهارت و پاکی بود، اما چهل روز [برای عبادت به غار حرا رفت و پس از آن نطفه حضرت زهرا علیهاالسلام منعقد شد].
بعد از تکوین نطفه، در رحم مادر با مادر بود. مادر را آرامش میداد؛ چون ازدواج حضرت خدیجه علیهاالسلام با پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله باعث تنهایی آن بانو شده بود.
گاهی حاج آقا [حضرت آیتالله بهجت] میفرمود: «قربان مقاماتش که در رحم مادر بود و مادر را تسلیت میداد»!
هنگام تولدش خدا برای حضرت خدیجه زنان خوب عالم را بهجای همسایگان بتپرست و سرمایهدار و آنهایی که ناراحت شده بودند که چرا خدیجه با پیامبر ازدواج کرده، فرستاد.
حضرت حوا، حضرت آسیه، خواهر موسی و مریم مادر حضرت عیسی علیهالسلام برای وضع حمل آمدند.
اینها شاید برای هر کسی باور کردنش آسان نباشد، ولی «چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند». اینها همان مطالبی را هم که خدا در قرآن راجع به عیسی و انبیای دیگر و درباره مریم علیهاالسلام گفته را نیز با زحمت قبول میکنند.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میآید، به فاطمه زهرا سلام میکند؛ او را میبوسد؛ احترام میکند. وقتی میخواهد از شهر بیرون برود با ایشان خدا حافظی میکند و وقتی میآید، اول به دیدن ایشان میرود و سلام میکند. اهل تسنن هم اینها را نقل کردهاند. بعضیها هم حسادت میکردند.
مقاماتش تا آنجا میرسد که فرشتگان هم با او همکاری میکردند؛ ملائکه با او همکاری میکردند؛ در کارها کمکش میکردند. او مشغول نماز بود، مشغول عبادت بود، آسیابش هم میچرخید. برای اینکه خدایی شده بود. لذا میگویند حوراء انسیة. او اصلاً بهشتیای است که بهصورت انسان است، نه انسانی که به بهشت میرود!
اینقدر مقامش بالا رفت که خدا به پیامبرش میگوید: «انا اعطیناک الکوثر». کوثر به تو دادم. نسل تو از او است.
آقا میگفت: مگر میشود مقامات اینها را بفهمیم؟!
من یک روزی شوخی کردم و گفتم: من خدمتم پیش آقا، آقازادگی نیست. من کارم اینجا کار قنبر و فضه است. وقتی افراد حاضر رفتند، حضرت آیتالله بهجت قدسسره مرا صدا زد و گفت: میدانی چه حرفی زدی؟! تو اصلاً به این مرحله رسیدی که بفهمی قنبر و فضه چه کسی هستند؟!
پیامبر خدا میفرماید: من برای شما دو چیز گذاشتم؛ دو وزنه گذاشتم؛ از آن اطاعت کنید: یکی قرآن است و یکی اهلبیتم است. این یادگاری من است برای شما.
این دختر بعد از پیامبر صلیاللهعلیهوآله چند روز توانست زنده بماند؟
آقا میفرموند: چهل روز نقل شده، هفتاد و پنج روز نقل شده، و در نهایت نود و پنج روز. آقا میفرمودند در همان مدت کتاب مصحف فاطمه را که علوم اولین و آخرین در آن است جبرئیل خدمت ایشان عرضه میکرد. همه چیز در آن است؛ علم حلال و حرام و آنچه بعداً خواهد شد. ائمه هم از آن استفاده میکردند و همیشه مباهات میکردند که مصحف فاطمه نزد ماست.
آقا میفرمود: در زمان تحصیل در نجف اینگونه نبود که مجلس روضه [برای معصومین] بگیرند، ولی برای حضرت فاطمه علیهاالسلام میگرفتند. ایشان دارد که مرحوم نائینی مجلس میگرفت.
آقا میفرمود: «خدا میداند خطبه حضرت زهرا چقدر مطلب دارد»! بعد میفرمودند: «این زن با آن مقامات، با آن کمالات، این همه مظلوم واقع میشود».
حاج آقا اینها را نقل میکرد و گاهی اشک در چشمانش جمع میشد. میگفت یکی از معجزات و یکی از کرامات حضرت زهرا، وصیت حضرت زهرا است. آن خطبهاش، مقامات علمی او را نشان میدهد. این خطبه آنقدر عظیم است که طعنه میزند به بهترین خطبههای عرب؛ به خطبه امیرالمؤمنین؛ به خطبه ولایت؛ این قدر قوی است.
میفرمودند: در آن وصیتش [که شبانه دفن شود] چه کارها کرد؟! با آن وصیت ثابت کرد که حق با اوست. حقانیت خودش را با وصیت ثابت کرد. این خیلی کار [بزرگی] است. کار انبیا است؛ کار معمولی نیست.
حضرت آیتالله بهجت به توسل به حضرت زهرا علیهاالسلام تأکید میکردند. میفرمودند: «هرکسی که گرفتار است و مشکل دارد، چارهاش این است که متوسل شود به زهرای مرضیه».
ایشان داستانی را نقل میکردند که «آقا شیخ جواد مجتهد رشتی» در نجف بوده، زنی از بستگانش میگوید: ما برای زیارت عتبات رفتیم، مرا در نجف به طلبه سیدی تزویج کردند و به ایران برگشتند. از سویی دوری آنها مرا ناراحت میکرد و از سوی دیگر، اخلاق شوهرم؛ زیرا نزدیک ظهر، چند تا مهمان میآورد. من هم با او بداخلاقی میکردم.
این خانم میگوید من از شدت ناراحتی و نگرانی و دوری و تنهایی و بین عربها زندگی کردن و هیچکس را نداشتن، مریض شدم. تب شدیدی گرفتم. در همان حالت تب متوسل شدم. در حالت بیداری حضرت زهرا را دیدم. فرمود شفای تو به دست شوهرت است. به این دختر توصیه فرمود با شوهرت خوشرفتاری کن.
همینکه این را فرمود، شوهرم آمد و عبایش را روی من انداخت. به مجرد آنکه عبا را روی من انداخت، تب من فرو نشست. بعد رفتم حرم حضرت امیر و اصرار کردم و گریه کرم که یا مرگ مرا برسانید یا پدر و مادرم را برسانید. گریه کردم و گریه کردم تا اینکه دیدم امیرالمؤمنین از طرف مقابل من وارد صحن شد. وارد صحن شد. من تغییر مسیر دادم. حضرت باز هم آمد آن طرف. من برای اینکه باز هم با حضرت مواجه نشوم راهم را کج کردم. از اینکه این همه خواستم و جواب ندادند ناراحت بودم. تا اینکه حضرت جلوی من آمد و فرمود: خانم، ما به تو نظر داریم. به یکی از اولاد حضرت زهرا [شوهرش] خدمت میکرد؛ لذا امیرالمؤمنین علیهالسلام به او فرمود: ما به تو نظر داریم. با شوهرت خوب رفتار کن. برو در سرداب منزل تا چهل روز با زغال روی دیوار علامت بگذار. روز چهلم والدینت خواهند آمد.
درباره ایام شادی حضرت زهرا علیهاالسلام هم توصیه میکردند که شادی کنید، ولی شادی شما در این باشد که کمالات ایشان را نقل کنید؛ نه اینکه حرفهای بد و رکیک به مخالفین بزنید. مجلسی تشکیل بدهید و مناقب آنها را بگویید و اقامه دلیل کنید. اینها موجب تقویت دینی مردم میشود.
اگر ما مراعات نکنیم، متقابلاً بعضی از شیعیان را مورد آزار قرار میدهند. خدا میداند که آنها ممکن است گردن کسانی باشد که آن کارها را کردهاند.
این مجالس خیلی ارزشمند است و گاهی ارزش آن به جایی میرسد که آقا میفرمود: میرزا حبیب الله رشتی به منبری گفته بود: من حاضرم که ثواب تمام کارهایم را بدهم به تو، تو ثواب یک مجلست را به من بدهی. آدم باید قدر بداند.