« بین تشیع و تسنن، با توجه به اختلافات بنیادین، به ویژه در مورد ولایت، امامت، مهدویت و ...، چگونه ممکن است؟ آیا راهکار اساسی و بدور از شعاری وجود دارد؟ | مأموریت حضرت میکائیل علیه السلام » |
سخنرانی بهجت توسل به حضرت زهرا (س)
نوشته شده توسطرفیعی 20ام شهریور, 1395بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها
امتیازات حضرت زهرا علیهاالسلام مربوط به قبل از تکون و خلقت ایشان است. به دنیا آمدن ایشان مقدماتی داشته است. پیامبر صلیاللهعلیهوآله را آماده میکردند. پیامبر خدا همیشه در طهارت و پاکی بود، اما چهل روز [برای عبادت به غار حرا رفت و پس از آن نطفه حضرت زهرا علیهاالسلام منعقد شد].
بعد از تکوین نطفه، در رحم مادر با مادر بود. مادر را آرامش میداد؛ چون ازدواج حضرت خدیجه علیهاالسلام با پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله باعث تنهایی آن بانو شده بود.
گاهی حاج آقا [حضرت آیتالله بهجت] میفرمود: «قربان مقاماتش که در رحم مادر بود و مادر را تسلیت میداد»!
هنگام تولدش خدا برای حضرت خدیجه زنان خوب عالم را بهجای همسایگان بتپرست و سرمایهدار و آنهایی که ناراحت شده بودند که چرا خدیجه با پیامبر ازدواج کرده، فرستاد.
حضرت حوا، حضرت آسیه، خواهر موسی و مریم مادر حضرت عیسی علیهالسلام برای وضع حمل آمدند.
اینها شاید برای هر کسی باور کردنش آسان نباشد، ولی «چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند». اینها همان مطالبی را هم که خدا در قرآن راجع به عیسی و انبیای دیگر و درباره مریم علیهاالسلام گفته را نیز با زحمت قبول میکنند.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میآید، به فاطمه زهرا سلام میکند؛ او را میبوسد؛ احترام میکند. وقتی میخواهد از شهر بیرون برود با ایشان خدا حافظی میکند و وقتی میآید، اول به دیدن ایشان میرود و سلام میکند. اهل تسنن هم اینها را نقل کردهاند. بعضیها هم حسادت میکردند.
مقاماتش تا آنجا میرسد که فرشتگان هم با او همکاری میکردند؛ ملائکه با او همکاری میکردند؛ در کارها کمکش میکردند. او مشغول نماز بود، مشغول عبادت بود، آسیابش هم میچرخید. برای اینکه خدایی شده بود. لذا میگویند حوراء انسیة. او اصلاً بهشتیای است که بهصورت انسان است، نه انسانی که به بهشت میرود!
اینقدر مقامش بالا رفت که خدا به پیامبرش میگوید: «انا اعطیناک الکوثر». کوثر به تو دادم. نسل تو از او است.
آقا میگفت: مگر میشود مقامات اینها را بفهمیم؟!
من یک روزی شوخی کردم و گفتم: من خدمتم پیش آقا، آقازادگی نیست. من کارم اینجا کار قنبر و فضه است. وقتی افراد حاضر رفتند، حضرت آیتالله بهجت قدسسره مرا صدا زد و گفت: میدانی چه حرفی زدی؟! تو اصلاً به این مرحله رسیدی که بفهمی قنبر و فضه چه کسی هستند؟!
پیامبر خدا میفرماید: من برای شما دو چیز گذاشتم؛ دو وزنه گذاشتم؛ از آن اطاعت کنید: یکی قرآن است و یکی اهلبیتم است. این یادگاری من است برای شما.
این دختر بعد از پیامبر صلیاللهعلیهوآله چند روز توانست زنده بماند؟
آقا میفرموند: چهل روز نقل شده، هفتاد و پنج روز نقل شده، و در نهایت نود و پنج روز. آقا میفرمودند در همان مدت کتاب مصحف فاطمه را که علوم اولین و آخرین در آن است جبرئیل خدمت ایشان عرضه میکرد. همه چیز در آن است؛ علم حلال و حرام و آنچه بعداً خواهد شد. ائمه هم از آن استفاده میکردند و همیشه مباهات میکردند که مصحف فاطمه نزد ماست.
آقا میفرمود: در زمان تحصیل در نجف اینگونه نبود که مجلس روضه [برای معصومین] بگیرند، ولی برای حضرت فاطمه علیهاالسلام میگرفتند. ایشان دارد که مرحوم نائینی مجلس میگرفت.
آقا میفرمود: «خدا میداند خطبه حضرت زهرا چقدر مطلب دارد»! بعد میفرمودند: «این زن با آن مقامات، با آن کمالات، این همه مظلوم واقع میشود».
حاج آقا اینها را نقل میکرد و گاهی اشک در چشمانش جمع میشد. میگفت یکی از معجزات و یکی از کرامات حضرت زهرا، وصیت حضرت زهرا است. آن خطبهاش، مقامات علمی او را نشان میدهد. این خطبه آنقدر عظیم است که طعنه میزند به بهترین خطبههای عرب؛ به خطبه امیرالمؤمنین؛ به خطبه ولایت؛ این قدر قوی است.
میفرمودند: در آن وصیتش [که شبانه دفن شود] چه کارها کرد؟! با آن وصیت ثابت کرد که حق با اوست. حقانیت خودش را با وصیت ثابت کرد. این خیلی کار [بزرگی] است. کار انبیا است؛ کار معمولی نیست.
حضرت آیتالله بهجت به توسل به حضرت زهرا علیهاالسلام تأکید میکردند. میفرمودند: «هرکسی که گرفتار است و مشکل دارد، چارهاش این است که متوسل شود به زهرای مرضیه».
ایشان داستانی را نقل میکردند که «آقا شیخ جواد مجتهد رشتی» در نجف بوده، زنی از بستگانش میگوید: ما برای زیارت عتبات رفتیم، مرا در نجف به طلبه سیدی تزویج کردند و به ایران برگشتند. از سویی دوری آنها مرا ناراحت میکرد و از سوی دیگر، اخلاق شوهرم؛ زیرا نزدیک ظهر، چند تا مهمان میآورد. من هم با او بداخلاقی میکردم.
این خانم میگوید من از شدت ناراحتی و نگرانی و دوری و تنهایی و بین عربها زندگی کردن و هیچکس را نداشتن، مریض شدم. تب شدیدی گرفتم. در همان حالت تب متوسل شدم. در حالت بیداری حضرت زهرا را دیدم. فرمود شفای تو به دست شوهرت است. به این دختر توصیه فرمود با شوهرت خوشرفتاری کن.
همینکه این را فرمود، شوهرم آمد و عبایش را روی من انداخت. به مجرد آنکه عبا را روی من انداخت، تب من فرو نشست. بعد رفتم حرم حضرت امیر و اصرار کردم و گریه کرم که یا مرگ مرا برسانید یا پدر و مادرم را برسانید. گریه کردم و گریه کردم تا اینکه دیدم امیرالمؤمنین از طرف مقابل من وارد صحن شد. وارد صحن شد. من تغییر مسیر دادم. حضرت باز هم آمد آن طرف. من برای اینکه باز هم با حضرت مواجه نشوم راهم را کج کردم. از اینکه این همه خواستم و جواب ندادند ناراحت بودم. تا اینکه حضرت جلوی من آمد و فرمود: خانم، ما به تو نظر داریم. به یکی از اولاد حضرت زهرا [شوهرش] خدمت میکرد؛ لذا امیرالمؤمنین علیهالسلام به او فرمود: ما به تو نظر داریم. با شوهرت خوب رفتار کن. برو در سرداب منزل تا چهل روز با زغال روی دیوار علامت بگذار. روز چهلم والدینت خواهند آمد.
درباره ایام شادی حضرت زهرا علیهاالسلام هم توصیه میکردند که شادی کنید، ولی شادی شما در این باشد که کمالات ایشان را نقل کنید؛ نه اینکه حرفهای بد و رکیک به مخالفین بزنید. مجلسی تشکیل بدهید و مناقب آنها را بگویید و اقامه دلیل کنید. اینها موجب تقویت دینی مردم میشود.
اگر ما مراعات نکنیم، متقابلاً بعضی از شیعیان را مورد آزار قرار میدهند. خدا میداند که آنها ممکن است گردن کسانی باشد که آن کارها را کردهاند.
این مجالس خیلی ارزشمند است و گاهی ارزش آن به جایی میرسد که آقا میفرمود: میرزا حبیب الله رشتی به منبری گفته بود: من حاضرم که ثواب تمام کارهایم را بدهم به تو، تو ثواب یک مجلست را به من بدهی. آدم باید قدر بداند.
فرم در حال بارگذاری ...