سوگ نشین نهر علقمه

نوشته شده توسطرفیعی 23ام فروردین, 1393

مادر؛ مادری که اگر چه در کربلا نبود، ولی دلش تا ابد در کربلا ماند و نگاهش بر افق، که آیا «کاروان عشق» را بازگشتی خواهد بود؟

مادری که دلش برای همیشه در کنار «نهر علقمه»، سوگ نشین فرزندی شد که نظیر نداشت در زیبایی و شجاعت!

مادری که دلش در میدان «قتلگاه» بود و نگاهش بر آسمان، که چه وقت، «ماه»، بار دیگر خواهد تابید!

مادری که یک عمر، دست از «حسین حسین» گفتن بر نداشت و تمام غریبانه هایش را، حتی سوگ عزیزانش را با نام حسین علیه السلام همراهی کرد!

مادری که «ام البنین علیهاالسلام » بود، ولی آیینه نگاهش از آسمان کربلا، تنها اشکِ خونین ستارگان را چید؛ آن گاه که راوی، از عبور نیزه ها روایت می کرد!

مادری که حتی کوچه های «مدینه»، مرثیه سرای اندوه سترگ او شدند و به استقامت و صبر او ایمان آوردند!

مادری که «وفا»، اولین درس زندگی و «شجاعت»، عالی ترین سرشت همسری اش بود و «صحبت»، بالاترین باور مهر پروری اش

مادری که برای همیشه، با ناله های نینوایی، به یاد پسرانش، لالایی سرود و سروده هایش را فرات، هر روز، هنگام غروب نجوا می کند!

مادری که بعد از شهادت «عباس علیه السلام »، دیگر به ماه نگاه نکرد و آسمان مدینه، نعمت نورافشانی اش را از دست داد!

مادری که در کربلا نبود، ولی تا ابد در کربلا ماند و دل از «گودال قتلگاه» نگرفت و فریاد «یا حسین»اش را نه تنها در مدینه، که از صحن مطهر کربلا می توان شنید! درود خداوند و سلام پاکان، بر روح بلند و وفاداری بی نظیرش باد!

روح آسمانی اش، در سایه سار کوثر، شاد، و شفاعت بشکوهش، دستگیرمان باد!
مادر ادب
سید عبدالحمید کریمی

ای همسر بافضیلت امیرالمؤمنین علیه السلام ، دختر دلاوران عرب، ام البنین!

خدا تو را رحمت کند! نیک همسری برای علی علیه السلام بودی؛ هم او که به برادرش عقیل فرمود: زنی را به همسریم اختیار کن که فرزندانی شجاع برایم به دنیا آورد و «عقیل»، نام تو را بر زبان آورد که شجاع تر از پدران تو، در عرب نبوده است.

و تو، چهار پسر رشید برای علی علیه السلام آوردی تا دوست داران فرزندان زهرا علیهاالسلام باشند و فدائیان حسین علیه السلام در روز عاشورا.

اگر تو نبودی، چگونه در کربلا، «عباس» دلاور، علمدار دلیر حسین می شد که یزید، لعنت خدا بر او باد ـ از شجاعت او در نگهداری عَلَم در شگفت مانده بود؛ آن جا که دید بر پیکر علم سپاه حسین، تیر بسیار نشسته، مگر جای دست های علمدار. حیرت زده پرسید: این عَلَم در دست چه کسی بوده است، که با این همه تیر، علم را رها نکرده است؟

ای بانوی شرافت و ادب! کرامت تو را می شود در زلال آیینه اباالفضلت دید؛ آن جا که امان نامه شیطان را به سینه خاک کوبید و گفت: حیرتا! زاده ام البنین امان داشته باشد، اما میوه نازنین رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم زاده زهرای مطهّر، امان نداشته باشد؟

اگر تو همسر امیرالمؤمنین نبودی، چه کسی ماه بلند بالای بنی هاشم را به دنیا می آورد، که از طلعت زیبا و جمال دل آرایش، عرب، انگشت حیرت به دندان می گزید؟

بانوی بافضیلت بودی که ابوالفضل را چنان تربیت کردی، تا پشت و پناه حسین و لشگرش باشد و از کشته های دشمن، پشته بسازد.

مرحبا به مادریت، ای مادر ادب! که به نوباوگان خویش فرمودی: از سر ادب. به گل های زهرا علیهاالسلام ، «آقا و مولا» خطاب کنند، نه «برادر». خدا تو را رحمت کند.

هنوز صدای مرثیه هایت در بقیع، در گوش زمان جاری است:

دیگر به من «مادرِ پسران» نگویید؛ چون مرا به یاد شیران قوی پنجه ام می اندازید. من پسرانی داشتم که مرا به نام آنها، «ام البنین» می خواندند.

اما اکنون دیگر برای من پسری نمانده است؛ چهار فرزندم، همچون عقابان تیز پنجه بودند که با مرگ سرخ، زندگی را وداع گفتند.

ای مادر وفا، که روح شریف چهار پسر وفادارت ـ «عباس و جعفر و عثمان و عبداللّه » تجلی گاهِ وفای تو به علی علیه السلام و اولاد علی علیه السلام گردید.

که وفای آنان، درخششی از وفای تو بود!

آیا از شجاعت پدرانت که در رگ های تو جاری بود و از شرافت و فضیلتی که در تو می جوشید، غیر از این انتظار می رفت که فرزندت، قمر بنی هاشم، عبّاس رشید باشد که بر فوج اهریمنان تاخت.

چه نیک می شناختی فرزندانت را که در رثای آنان سرودی:

به من خبر دادند که عباس، با دست های بریده، با صورت به زمین افتاده اما پسرم! می دانم که اگر عمود آهنین بر سرت نمی کوفتند و شمشیر در دست می داشتی، هیچ کس یارای نزدیک شدن به تو را نداشت.

خدا تو را رحمت کند، ای شجاع زاده شجاع پرور، مادر پسران، ام البنین!
ام البنین صدایت کنم یا…؟
خدیجه پنجی

سلام، مادر شهامت، مادر رشادت و مادر شهادت! چه نیک آرمیده ای! چقدر آسوده، صورت به خاک نهاده ای! انگار همین دیروز بود! علی علیه السلام به عقیل فرمود: برایم از قبیله ای رشید و شجاع، همسری بیاب!

و تو، برگزیده این انتخاب بودی تا قدم به خانه وحی بگذاری

تا سایه مهربانی ات را مادرانه، بر خانه وحی بگسترانی.

که تو هم فاطمه بودی؛ فاطمه ای که می خواست جگر گوشه های بانویش فاطمه علیهاالسلام را پناه باشد!

فاطمه ای که می خواست زینبِ فاطمه علیهاالسلام را مادری کند! فاطمه ای که می خواست حسین فاطمه علیهاالسلام را عاشقانه خدمت کند!

تو آمدی! یعنی باید می آمدی! تا مادر حماسه شوی و حماسه را در دامان خود بپروری.

هنوز تاریخ، لحظه ورودت به خانه وحی را به خاطر دارد!

تو، عروس مهربانی ها و خوبی ها، قدم به خانه نگذاشتی و گفتی: تا دختر بزرگ خانه اجازه نفرماید، وارد نمی شوم.

و این، از بانویی چون تو، دور نبود، که همه تاریخ، به ادب و نجابت و وقار تو سوگند می خورد.

تو آمدی و خاتون مهربان خانه شدی، تا زینب علیهاالسلام ، سنگ صبوری برای درد دل داشته باشد.

تا حسین علیه السلام ، بیش از این، در اندوه کوچه های بنی هاشم، تنها نماند.

تا حسین علیه السلام … آه! همه می دانند که تو چقدر فرزندان فاطمه علیهاالسلام را دوست می داشتی.

آن قدر، به فرزندان بانویت فاطمه علیهاالسلام ، عشق داشتی که به مولایت علی علیه السلام گفتی: مولا! دیگر مرا فاطمه خطاب نکنید؛ به خدا تاب اندوه کودکان بانو را ندارم؛ نام فاطمه علیهاالسلام دل زینب را به درد می آورد. و آنوقت تو شدی ام البنین؛ مادر سروهای آزاده!

تو آمدی تا نوری دیگر از خانه علی علیه السلام ساطع شود و شعاعش، همه هستی را به تماشا بخواند. با تو، نور علی نور، تحقق یافت و ماه بنی هاشم، قمر منظومه ولایت گردید و به حق، تو لایق این ماه بودی.

ام البنین!

اینک تو مادر پسری هستی که قرار است علمدار کربلا باشد و ساقی گل های محمدی صلی الله علیه و آله وسلم .

تو مادرِ آفتابی شدی، که قرار است، تمام عالم در سایه امن، بیاساید. و به راستی که فقط تو لایق این ماه بودی!

مگر می شود از تو نگفت؟

مگر می شود از آن همه عظمت حرفی نزد؟!

وقتی خبر شهادتِ پسرت را، امیدت را و نور چشمت را شنیدی، گفتی: پسرم فدای حسین فاطمه! سلام بر تو، مادر وفا، مادر ادب و مادر عشق!

ام البنین!
دیگر مرا ام البنین نخوانید!
نزهت بادی

دیگر مرا ام البنین نخوانید؛ تا جای پای خاطرات برهنه کودکی های پسرانم در ساحل خالی دریای توفانی خیالم، با اندوه مادرانه ام، پُر نشود!

کدام تندیس تاریخی، در میانه میدان شهر آرزوهای زیر تیغ رفته ام، می تواند گوشه ای از پیکره دست نیافتنی عباس علیه السلام را تجسمی دوباره بخشد؟

آن بغض پنهان در رجزهای ناخوانده «ابن اسداللّه » که در ابهت غرش هیچ شیری بازگو نخواهد شد، تارهای حنجره زخمی مرا نیز از صدای زندگی انداخته است!

مرا به نام مادر خطاب نکنید، تا گهواره عقاب تیزبال بنی هاشمی ام، بر فرار قله کوه های غرورم، با لرزش دستان ناامیدم از حرکت باز نایستد!

چه کسی برق آسمان چشمان درخشان او را به باران خون و اشک تبدیل کرد؛ بی آن که از صدای رعدآسای تکان بال و پرش بهراسد؟

پدرش علی علیه السلام که دست خدا بود، او را به دور دست ترین نقطه آسمانی، مشق پرواز داده بود تا پنجه هیچ کفتاری نتواند بال و پرش را زخمیِ خیانت خویش کند!

آه از آن لحظه ای که عقابی بر زمین بیفتد!

همین است که از عاشورای خبر مصیبت علقمه تا کنون، زمین زیر پایم می لرزد و من برای پیری ام، عصایی نمی یابم جز قامت خمیده زینب علیهاالسلام که مهتاب نیمه جان شب های کوری دلم گشته!

تقدیم به مادران شهداام البنین

نوشته شده توسطرفیعی 23ام فروردین, 1393

سلام ما به تو ای هاجر چهار ذبیح
درود ما به تو ای مریم چهار مسیح
سپهر نور فروز سه اختر و یک ماه
عجب نه خوانم اگر مادرت به ثارالله
سلام بـر تو و ابناء و شوهرت، مادر
بـه عطر دامن عبّاس پرورت مادر
ادب بـه قامت زهرایی ات قیام کند
وفا بـه غیرت عبّاس تو سلام کند
سلام زینب کبرا و حضرت سجّاد
به خون پاک بنین تو پاک مادر باد
اگر چه با همه گفتی کنیز زهرایی
به چشم آل محمّد عزیز زهرایی
تو بعد فاطمه در بیت وحی فاطمه ای
تـو آسمان ادب را همیشه قائمه ای
شاعر: غلامرضا سازگار

مناجاتهای فاطمی

نوشته شده توسطرفیعی 21ام فروردین, 1393

آخرتم را ملاک و محور کارهای من و دینم را که خانه تلاش و معاش من و دنیایم را که سر انجام من به سوی آن است اصلاح فرما و زندگیم را وسیله برکت وخیر و مرگم را وسیله رهایی و راحتی از هر شر و بدی قرار ده

کوثر قرآن

نوشته شده توسطرفیعی 20ام فروردین, 1393

معنويت قدسى فاطمه(س) در قرآن كريم، جلوه‏اى تام يافته. جمال معنوى و اوج پاكى و عصمتش، در آيه تطهير، (1) درخشش انسان كامل را متجلى ساخت، آيه مباهله (2) شاهدى بر شكوهمندى و قدر و جلالتش شد.
و سوره «هل اتى‏» (3) جلوه‏اى از مروت و ايثار فاطمه(س) را همراه با عارفانه‏ترين زمزمه هستى - «على حبه‏» - تجسمى زيبا بخشيد.
اين جويبارهاى فضيلت‏به هم پيوند خورد و در سوره «كوثر» مجموعه‏اى دل‏انگيز از زيباييها و اصالتها را رقم زد و آن را به عنوان، هديه‏اى الهى، تقديم رسول خاتم(ص) كرد، زيرا فاطمه(س) يكى از مظاهر فيض مداوم و جريان پر بركت‏حركت محمدى است كه استمرار آن را با ذريه خويش تضمين كرد.
در اين راستا نگاهى به سوره كوثر داريم:
الف: جلوه‏هاى اعجاز در سوره كوثر; آنان كه اهل ذوق و ادب و آشناى با آهنگ كلمات هستند و معانى زيبا و معارف بلند را درك مى‏كنند سوره‏هاى قرآن را آنچنان پرجاذبه و دلربا احساس مى‏كنند كه خضوع و فروتنى خويش را در مقابل اين اعجاز بزرگ اعلام داشته و اسلام را به عنوان دين و برنامه زندگى خويش برمى‏گزينند.
همين آهنگ زيبا و دلنشين قرآن در نظم و نسق زيباى كلمات سوره كوثر جلوه غير قابل تقليد يافته است; بويژه كه پايان هر آيه به راء ماقبل مفتوح در كلمات - الكوثر - و انحر - ابتر - روح هنرمند را به وجد و شوق آورده و او را به دنياى زيباى تركيب كلمات رهنمون مى‏گردد. يكى از مفسرين در اين باره مى‏نويسد: مخارج صوتى حروف، حركات، تركيبات و فواصل اين سوره، آهنگ و ايقاعات خاص و وصف ناپذيرى دارد. هر آيه داراى دو ايقاع (4) است كه از حروف هم مخرج و قريب المخرج «ا، ن، ك، ل‏» متصل و منفصل و فواصل راء ماقبل فتحه، تركيب يافته كه از مجموع آنها آهنگ يكنواخت‏بر مى‏آيد، آيه اول با حركت كسره و نون مشدد و فتحه‏ها و سكونهاى متعالى آمده كه حركت اعطاء را از مبدء تا نهايت مى‏نماياند.
صداى حروف و حركات متنوع آيه دو، بيانگر دو امر متوالى است … اوزان و كلمات خاص اين سوره: اعطيناك، الكوثر، انحر، شانئ، الابتر است. معانى عالى و پيشگويى قاطع را كه در آيه كوتاه اين سوره آمده و در آهنگ حروف و حركات و كلمات خاص و متقارب و متقابل نمودار شده است، نه آنطور كه هست مى‏توان دريافت و نه وصف نمود و خود سرچشمه كوثر و نشانه كلام برتر و به عجز آوردن بشر است. (5)
اعجاز قرآن در سوره كوثر نه تنها در موزون بودن كلمات و تركيب زيباى آن نهفته است‏بلكه با پيشگويى درست از آينده، جلوه‏اى ديگر از اعجاز را فراراه حق جويان قرار داده است. با استخدام كلمات غنى و برخوردار از معانى بلند آنچنان به سوره كوثر استحكام بخشيده، كه مجال ظهور و مقاومت هر گونه معارضه‏اى را از بين برده است و اگر كسى به اين كار دست زد نه تنها بر آن خدشه‏اى وارد نساخته بلكه بر رونق آن نيز افزوده است.

نمونه آن را در كار يكى از مزدوران استكبار در كتاب «حسن الايجاز» (6) «حويش‏» مشاهده مى‏نماييم. نويسنده به گمان خود به مقابله با سوره «كوثر» برخاسته و معارضه خويش را اين چنين آورده است: «انا اعطيناك الجواهر فصل لربك و جاهر - ولا تعتمد قول ساحر; ما به تو زر و زيور داديم، پس براى پروردگار خويش نماز بگزار و آن را آشكار كن و به سخن جادوگر اعتماد نكن.»
اولين سؤالى كه براى هر فرد پيش مى‏آيد اين است كه; اين چه نوع مقابله و معارضه‏اى است كه بيشترين الفاظ را از خود سوره كوثر انتخاب كرده است و فقط به جايگزينى بعضى الفاظ بسنده كرده است؟ آيا همانندى يك اثر زيبا اين گونه است كه عبارات آن اثر با تغييرات اندك ذكر نشود؟ علاوه اينكه تاكيد آورده شده در جمله «انا اعطيناك‏» كه لفظ «انا» و «نا» و آوردن فعل ماضى گواه آن است مى‏بايست‏بيانگر امرى باشد كه از اهميت فراوانى برخوردار است.

هر انسان انديشمند و متفكر اين را به خوبى مى‏فهمد كه نعمتهاى مهمترى مانند عقل، ايمان و حيات با اين تاكيد و اهتمام سازگارى و تناسب تام دارد و آوردن زر و زيور تنها به خاطر همان روحيه بندگى و پويندگى در مقابل جواهرات است كه از بين همه نعمتها به آن اهتمام ورزيده است. (7) سوره كوثر جداى از كوتاهى عبارات، از مضامين بلند و معارف زيبايى برخوردار است و اين معجزه و سند نبوت پيامبر گرامى(ص)براى هميشه‏در تاريخ‏از مردم خواسته است كه اگر مى‏توانند يك سوره هر چند به كوتاهى سوره كوثر، بياورند.
سوره كوثر با اين جمله آغاز مى‏شود «انا اعطيناك الكوثر». سؤالى كه مطرح است اين است كه چگونه عطاى خداوندى به صورت جمع، ما، آورده شده است؟ با اين كه خداوند متعال يگانه يكتاست و همه نعمتها از او سرچشمه گرفته است‏براى اين تعبير كه نظير آن در سوره‏هاى ديگر از جمله سوره قدر «ما قرآن را در شب قدر فرو فرستاديم‏»فخر رازى، از علماى اهل سنت، در تفسير خود مى‏نويسد: سومين نظر در معناى كوثر اين است كه منظور از آن فرزندان آن حضرت است، و اين به آن جهت است كه; اين سوره در رد كسانى نازل شده است كه از آن حضرت به خاطر نداشتن فرزندان عيبجويى‏مى‏كردند.
مشاهده مى‏شود، دو جواب داده شده است:
1 - تعبير جمع به خاطر عظمت دادن به او است و اينكه مورد، كوثر، ذكر شده است، نشان دهنده اهتمام فوق‏العاده خداوند است.
2 - جهان مبتنى بر نظام علت و معلول و اسباب و مسببات است;
چنانكه در حديثى از امام صادق(ع) مى‏خوانيم: «ابى الله ان يجرى الاشياء الا بالاسباب‏» اراده‏اى الهى بر اين قرار گرفته است كه امور جهان جز به اسباب خود جريان نيابد. (8) و چون علل و اسباب به اذن الهى دست اندر كار اين عطيه الهى بوده است، در اشاره به آن جمع آورده شده است.
فخر رازى در اين زمينه مى‏نويسد: «فلا يمكن حمله على الجمع الا اذا اريد ان هذه العطيه مما سعى فى تحصيلها الملائكة وجبريل و ميكائيل والانبياء المتقدمون…» نمى‏توان اين آيه را «انا اعطيناك‏» جمع دانست; مگر اينكه بگوييم اين بخشش از امورى است كه در به دست آوردن آن ملائكه و جبرئيل و ميكائيل و انبياء پيشين سعى و تلاش داشته‏اند. (9)
ب: معناى كوثر: مرحوم طبرسى در معناى لغوى «كوثر» مى‏نويسد: «الكوثر، فوعل من الكثرة و هو الشئ الذى من شانه الكثرة و الكوثر، الخير الكثير» كوثر صفت مبالغه و وزن فوعل را دارد و بر گرفته از كثرت است و آن عبارت از چيزى است كه; شايستگى و زيادى را داشته باشد و منظور از آن خير فراوان است. (10)
بيضاوى، از ديگر مفسرين اهل سنت، نيز زيادى فرزندان و پيروان را در شمار معانى كوثر ذكر مى‏كند.
ج: مظاهر و جلوه‏هاى كوثرى: خير فراوان در اين آيه به امور مختلفى از جمله: قرآن، نبوت، چشمه‏اى در بهشت، علماء، زيادى فرزندان، حوضى در بهشت، حكمت و شفاعت تفسير شده است. (11)
هيچ كدام از اين معانى با يكديگر منافاتى ندارند، زيرا همه بيانگر همان مضمون متعالى كوثر و خير فراوانند. نكته در خور توجه اين است كه اين زيادى فرزندان و نسل پيامبر(ص) كه از چشمه‏سار فاطمه(س) جوشيده است، در ميان ديگر معانى از درخشش و جلوه بيشترى برخوردار است. برخى از شواهد و قرائنى كه آن را تاييد مى‏كند عبارتند از:
الف. شان نزول سوره: مفسرين از شيعه و اهل سنت در شان نزول اين سوره اين گونه نگاشته‏اند كه; عاص بن‏وائل سهمى جلوى يكى از درهاى مسجد الحرام بنام باب بنى السهم با رسول گرامى اسلام ملاقات كرد و با آن حضرت به گفتگو پرداخت. قريشى‏ها كه شاهد اين منظره بودند از او سؤال كردند: با چه شخصى سخن مى‏گفتى؟ او با عبارات بيشرمانه گفت‏با ابتر.
اين جواب به آن جهت‏بود كه عبدالله، آخرين فرزند پسر آن بزرگوار، زندگى را بدرود گفته بود. و عرب جاهلى كسانى را كه داراى فرزند پسر نباشد «ابتر» قلمداد مى‏كردند زيرا تنها راه استمرار اهداف فرد را در وجود پسر مى‏دانستند. (12) در نتيجه، اين شان نزول متناسب با سرزنش آنان خواهد بود.
در اين باره فخر رازى، از علماى اهل سنت، در تفسير خود مى‏نويسد: «سومين نظر در معناى كوثر اين است كه منظور از آن فرزندان آن حضرت است و اين به آن جهت است كه; اين سوره در رد كسانى نازل شده است كه از آن حضرت به خاطر نداشتن فرزندان عيبجويى مى‏كردند كه در اين صورت معناى آن اين است كه خداوند ترا فرزندان و نسلى عطا مى‏كند كه در طول تاريخ برقرار خواهند ماند سپس مى‏گويد: ببين كه چقدر انسانها از اهل‏بيت پيامبر(ص) به شهادت رسيده‏اند اما جهان همچنان شاهد رونق فزاينده آنان است آنگاه بنگر كه چه تعداد از بزرگان انديشمند مانند امام باقر، امام صادق، امام كاظم، امام رضا «عليهم الصلوة و السلام‏» و محمد نفس زكيه در ميان آنها جلوه‏گر شده است‏» (13) .
علامه آلوسى بغدادى در تفسير روح المعانى مى‏نويسد: مى‏توان يكى از معانى كوثر را زيادى فرزندان رسول گرامى اسلام(ص) دانست زيرا كه; عيبجويى دشمنان در ارتباط با فقدان فرزند آن حضرت بوده است. سپس مى‏گويد: اين‏چنين است كه فرزندان رسول گرامى اسلام سراسر گيتى را فرا گرفته‏اند. (14)
بيضاوى، از ديگر مفسرين اهل سنت، نيز زيادى فرزندان و پيروان را در شمار معانى كوثر ذكر مى‏كند. (15)
در ميان مفسرين شيعه، مرحوم طبرسى در مجمع البيان و علامه طباطبايى در الميزان مخاطبان خود را به اين معنا توجه داده‏اند. در تفسير الميزان در اين باره به خوبى استدلال شده است.
ب: دومين شاهد بر اينكه در كوثر معناى فرزندان فراوان منظور شده، ذيل سوره شريفه است كه مى‏فرمايد: «ان شانئك هو الابتر.» محققا دشمن تو بى‏دنباله است; زيرا كه ظاهر كلمه ابتر، عبارت از قطع نسل و بى‏فرزندى است چنانكه شان نزول سوره آن را تاييد مى‏كند و يا دليلى بر انحصار به يكى از موارد آن مثل جدا شدن از خيرات … است.
و يا از قوم خود نخواهد دانست و بيانگر هرگونه انقطاع و جدا شدن مى‏باشد در هر صورت بدون دنباله بودن از نظر فرزند، در معناى ابتر ملاحظه شده است كه خود دليلى بر اين است كه در كوثر معنايى مقابل آن ارائه شده است; يكى وجود فرزندان بسيار است كه به پيامبر(ص) اعلام مى‏دارد كه: اى پيامبر ما به تو خير فراوان از جمله فرزندان بسيار داديم و دشمن تو براى هميشه تاريخ از تمامى نيكيها و از نسل و فرزندان منقطع و جدا خواهد بود و از آنجا كه بستر كوثر و جريان پرفيض و مداوم، در وجود مقدس حضرت صديقه طاهره فاطمه(س) قرار دارد، به عظمت اين سرچشمه خيرات و وجود با بركت‏بيشتر مى‏توان پى برد.
وجود مقدسى كه نعمت‏بزرگ الهى و استمرار فرزندان رسول گرامى اسلام(ص) به وسيله او تحقق يافت، تا شخصيت زن را در ابعاد معنوى و اجتماعى جلوه بيشترى بخشيده تا هيچ فردى به خود اجازه ندهد كه فرزندش را تنها به خاطر جنسيت مورد تحقير قرار دهد زيرا كه الگوى زن مسلمان فاطمه(س) است. همان بزرگوارى كه حلقه پيوند شكوهمند رسالت و امامت گشت و زيباترين جلوه‏هاى انسانى معنوى را در خويش متجلى ساخت.
مكتب فاطمه(س) مجموعه‏اى از فضايل انسانى و منظومه‏اى از گلواژه‏هاى نيك زيستن است كه در هسته مركزى آن پيامبر قرار گرفته است و فرزندان معصومش، اقمار اين منظومه‏اند. جهان امروز به همان مقدار نيازمند به آرمانهاى فاطمى است، كه جامعه ديروزجاهلى.
سوره كوثر خود گواه اين مطلب است كه تبار و ذريه پيامبر گرامى(ص) از دختر گرانمايه‏اش فاطمه(س) استمرار مى‏يابد; چنانكه مرحوم علامه طباطبائى (16) به آن توجه داده است. البته اين معنا را در آيات ديگر به صورت آشكارترى مى‏توان ديد. همچنين به دو نمونه آن در مناظره امام موسى بن‏جعفر(ع) با هارون الرشيد تصريح شده است زمانى هارون الرشيد از امام موسى بن‏جعفر(ع)، پرسيد: چگونه شما مى‏گوييد ما از فرزندان پيامبريم، با اينكه به جاى ماندن نسل از پسر است نه دختر و شما فرزندان دختر او هستيد؟ حضرت در جواب او، آيه‏اى از سوره انعام را خواند: «و من ذريته داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هرون وكذلك نجزى المحسنين و زكريا و يحيى و عيسى و الياس كل من الصالحين‏» و هدايت نموديم - از فرزندان او، نوح يا ابراهيم، داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون و اينگونه نيكوكاران را جزا مى‏دهيم و زكريا و يحيى و عيسى و الياس را كه همه از شايستگان بودند. (17)
آنگاه حضرت از هارون‏الرشيد پرسيد: پدر عيسى كيست، كه به وسيله آن از فرزندان نوح «يا ابراهيم‏» بشمار آمده است؟ هارون گفت: عيسى پدرى نداشت. امام بى‏درنگ فرمود: همانگونه كه خداوند عيسى را بوسيله مريم از فرزندان انبياء محسوب داشته است، ما نيز به پيامبر اسلام از طريق مادرمان فاطمه(س) انتساب پيدا كرده‏ايم و از فرزندان آن حضرت هستيم. آنگاه حضرت آيه شريفه مباهله را تلاوت كرد: «فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم …» و فرمود: هيچ كس ادعا نكرده است كه: در موقع مباهله و نفرين بر مسيحيان پيامبر غير از على بن ابيطالب و فاطمه و حسن و حسين،: در زير كساء (عبا) داخل كرده باشد. به اين ترتيب مشخص مى‏شود منظور از ابنائنا، پسران ما، حسن و حسين‏اند كه خداوند آنها را پسران رسول خود خوانده است. (18)
بهره‏اى كه از اين سوره نورانى بايد براى امروزمان برداريم اين است كه: راه نجات جامعه انسانى در بازگشت‏به چشمه‏سار جوشان و استفاده از بركات فراوان آن است، كه در مجموعه‏اى از الگوهاى متعالى تجلى يافته است.
اگر فاطمه(س) براى زن معاصر امروزين بهترين الگو است‏بدان جهت است كه مكتب فاطمه(س) مجموعه‏اى از فضايل انسانى و منظومه‏اى از گلواژه‏هاى نيك زيستن است كه در هسته مركزى آن پيامبر قرار گرفته است و فرزندان معصومش، اقمار اين منظومه‏اند. جهان امروز به همان مقدار نيازمند به آرمانهاى فاطمى است، كه جامعه ديروز جاهلى. زيرا كه اصول حاكم بر نظام جاهلى قديم، در شكلهاى جديدتر ارائه شده است و جاهليت جديدى را در قالب نظام‏هاى غربى و الحادى ترسيم كرده است. نظام خانواده استحكام و اصالت‏خويش را از دست داده و زن به صورت يك شى‏ء و بازيچه بازارهاى تبليغاتى درآمده و آزادى زن در برهنگى و جلوه‏گرى او تجسم يافته است.
اينجاست كه زن امروز نيازمند اسوه‏هايى است كه با تكيه بر ارزشهاى راستين الهى او را به كوثر آگاهى و ايمان و آزادى راستين رهنمون شود.
نى تو اعطيناك كوثر خوانده‏اى پس چرا خشكى و تشنه مانده‏اى يا مگر فرعونى و كوثر چو نيل بر تو خون گشته است و ناخوش اى عليل توبه كن بيزار شو از هر عدو كو ندارد آب كوثر در گلو هر كه را ديدى ز كوثر سرخ رو او محمد(ص) خوست‏با او گير خو هر كه را ديدى ز كوثر خشك لب دشمنش ميدار همچون مرگ و تب
«فصل لربك وانحر; پس براى پروردگارت نماز گزار و نحر كن.» سپاسگزارى و كرنش به آستان الهى از وظايف مهمى است كه عقل هر انسان برايش مقرر مى‏دارد. سرشت انسانها مبتنى بر قدردانى از فردى است كه به او نيكى كرده است و از آنجا كه تمامى نعمتها از جانب خداوند به انسان ارزانى شده است، سپاسگزارى از او جلوه ديگرى به خود مى‏گيرد كه در اين سوره مباركه در نماز و «نحر» تجسم يافته است.
هر معنايى كه در «نحر» منظور باشد چه قربانى كردن شتر و چه بالا بردن دو دست تا روبروى گلوگاه و يا جلو آوردن روى سينه - به هنگام تكبيرهاى نماز، همه نشانه سپاسگزارى از نعمتهاى خداوند است و نماز و نحر در صورتى مى‏تواند اعلام سپاس باشد كه فقط براى خدا و در جهت پروردگار جهان باشد.
«ان شانئك هو الابتر.» به يقين دشمن تو بى‏دنبال و بى‏خير است. يكى از جلوه‏هاى اعجاز قرآن، خبرهاى غيبى و پيشگوييهاى قاطع و انطباق آن با واقعيتها است و به روشنى موارد زيادى را در آيات قرآنى مى‏توان يافت. از جمله; داستان پيشگويى پيروزى رو ميان بر ايرانيان، پس از آنكه آنها مغلوب ايرانيان گشتند و آن را نه سال قبل پيش‏بينى كرد و به همانگونه نيز تحقق يافت‏خداوند متعال در قرآن كريم فرمود: «غلبت الروم فى ادنى الارض وهم من بعد غلبهم سيغلبون فى بضع سنين‏» روميان مغلوب شدند در جنگى كه به نزديكتر زمين واقع شد و آنها پس از مغلوب شدن به زودى بر فارسها با ر ديگر غلبه خواهند كرد. (19) و در آيه‏اى ديگر پيروزى مسلمين در جنگ بدر را پيش‏بينى كرد و فرمود: «سيهزم الجمع و يولون الدبر» به زودى آن جماعت «در بدر» شكست‏خورده و به جنگ پشت كنند. (20)
جهت تحقيق بيشتر مى‏توان به تفسير البيان اثر آية‏الله خوئى (21) و الميزان نوشته علامه طباطبائى (22) مراجعه كرد.
سومين پيش‏بينى مربوط به آيه شريفه «ان شانئك هو الابتر» است. دشمن كه از سر غرور و نخوت به زيادى تعداد و فرزندان خويش مى‏باليد و مسلمين را ناچيز مى‏انگاشت و به خصوص بعد از فوت فرزند رسول گرامى اسلام، كار را تمام شده تلقى كرد و گمان برد پيام و رسالت پيامبر در ميان انبوه حوادث تاريخ به فراموشى سپرده خواهد شد. در اين هنگام قرآن كريم پيشگويى كرد كه دين تو جهانگير خواهد شد و كار دشمنان به نافرجامى و تباهى خواهد كشيد و امروزه كه پس از چهارده قرن حضور سرافراز اسلام را در جهان مشاهده مى‏كنيم درخشش اعجاز اين سوره را هر چه بيشتر حس كرده و آن را به عنوان نشانه صدق ديگرى بر رسالت نبى گرامى اسلام اعلام مى‏داريم.
مصطفى را وعده كرد الطاف حق گر بميرى تو نميرد اين سبق من كتاب و معجزت را رافعم بيش و كم كن را ز قرآن مانعم من مناره پر كنم آفاق را كور گردانم دو چشم عاق را چاكرانت‏شهرها گيرند و جاه دين تو گيرد ز ماهى تا به ماه تا قيامت‏باقيش داريم ما تو مترس از نسخ دين اى مصطفا (23)
در پرتو همين اعجاز فرزندان فاطمه(س) همچنان رونقى فزاينده يافته، سرچشمه‏اى پربركت‏شده‏اند كه هر روز بيش از گذشته در جهان مى‏درخشند و شاخسارهاى معنويت و پاكى را فرا راه حق‏جويان قرار مى‏دهند، تا آن زمان كه چهره پر فروغ حسن يار و جلوه زيباى عدل الهى حضرت بقية الله «عجل الله تعالى فرجه الشريف‏» رخ كند و با ظهور خود كوثر فاطمى را تفسيرى تام و تمام بخشد - به اميد آن روز. والسلام.

خطبه حضرت صديقه طاهره در مسجد پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم)

نوشته شده توسطرفیعی 18ام فروردین, 1393

از عايشه نقل مى كنند كه فاطمه زهراء (عليها السلام) چند نفر را نزد ابوبكر فرستاد و از عمال او شكايت كرد و پيغام داد: كه فدك ميراث من است و آنچه از خمس خيبر باقى مانده بهره ما مى باشد و دستور ده فدك را برگردانند.
ابوبكر به فرستادگان دختر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) گفت: من از پدرت شنيدم كه فرمود:
نحن معاشر الانبياء لانورث؛
ما جماعت پيغمبران ارث نمى گذاريم.
براى فاطمه (عليها السلام) خبر آوردند كه ابوبكر چنين مى گويد. حضرت فاطمه (عليها السلام) چادر خواست و با زنان بنى هاشم به مسجد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) وارد شدند، پرده اى حايل كشيدند، و حضرت فاطمه (عليها السلام) پشت پرده نشست. چنان آهى از دل پر درد در فراق پدر كشيد كه مهاجر و انصار به گريه در آمدند.
بعد از چند لحظه كه حضار آرام شدند، آنگاه روى سخن با ابوبكر كرده و اين چنين خطبه نمود.
((سپاس و ستايش پروردگارى را كه دست بخشنده او از آستين آفرينش ‍ بيرون آمد و به اشباح بى رنگ صحراى عدم رنگ وجود بخشيد و از نيستى و كتم عدم لباس هستى پوشانيد.
سپاس او را كه ما را اين درس آموخت و شكر گذارى را وظيفه ما گردانيد…
چه كسى گفته است فاطمه از ميراث پدر محروم است؟ آن كيست كه حصار قانونى ارث را شكست و آيات قرآن را به مقتضاى ميل تغيير داده است؟ اى مهاجر و انصار: ابوبكر با من داستانها گويد و سخنها سرايد، كه سخت شگفت انگيز است. من از گفتار اين مرد غرق حيرتم! او چنين فكر مى كند كه خود مى تواند ميراث ابى قحافه را در اختيار گيرد، اما ميراث محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) بر فاطمه حرم است! به او تلقين كرده اند كه پيغمبران براى بازماندگان خويش ميراث نمى گذارند و از پدرم روايت آورده اند كه: ((نحن معاشرالانياء لا نورث))، اما فراموش كرده اند كه قرآن مجيد اجازه نمى دهد كسى بيهوده از بان محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) سخن گويد. من اكنون قرآن مقدس را پيش چشم شما مى گشايم و آيات آن را بر شما مى خوانم. تا بنگريد روايت ابوبكر منطبق با قرآن است يا مخالف آن؟)).
آنگاه از سوره نمل آيه 16 تلاوت نمودند: ((و ورث سليمان داود)).(14) و از سوره مريم گفتار زكريا را كه خبر مى دهد…. فهب لى من لدنك وليا (5) يرثنى و يرث من آل يعقوب…(15) را تلاوت كرد. سپس فرمود:
((اى مهاجر و انصار شما چه مى گوئيد؟ شما چگونه مى خواهيد فاطمه دختر محمد را كه جگر گوشه او و پرورش يافته به آئين اوست از ميراث محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) بى بهره سازيد؟)).
در اين موقع روى به ابوبكر كرد و فرمود:((من روز رستاخيز گريبان تو را خواهم گرفت و حق پايمال شده امروز را از تو باز ستانم)).
قالت فاطمة الزهراء (عليها السلام):
الحمد لله على ما انعم، و له الشكر على ما الهم، و الثناء بما قدم من عموم نعم ابتداها، و سبوغ آلاء اسداها، و تمام منن والاها، جم عن الاحصاء عددها، و ناءى عن الجزاء امدها، و تفاوت عن الادراك ابدها، و ندبهم لاستيزادتها بالشكر لاتصالها و استحمد الى الخلائق باجزالها، و ثنى بالندب الى امثالها.
و اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له، كلمة جعل الاخلاص تاءويلها، و ضمن القلوب موصولها و انار فى التفكر معقولها.
الممتنع من الابصار رؤ يته، و من الالسن صفته و من الاوهام كيفيته.
ابتدع الاشياء لا من شى ء كان قبلها، و انشاءها بلا احتذاء امثلة امتثلها، ثم جعل الثواب على طاعته و وضع العقاب على معصيته ذيادة لعباده عن نقمته و حياشة لهم الى جنته. و اشهد ان ابى محمدا عبده و رسوله، اختاره و انتجبه قبل ان ارسله، و سماه قبل اءن اجتباه، و اصطفاه قبل اءن ابتعثه.
ثم قالت: ايها الناس اعلموا انى فاطمة و ابى محمد اقول عودا و بدءا و لا اقول ما اقول غلطا، و لا افعل ما افعل شططا.
فان تعزوه و تعرفوه تجدوه ابى دون نسائكم اخاابن عمى دون رجالكم و لنعم المزى اليه. فبلغ الرسالة صادعا بالنذارة مائلا عن مدرجة المشركين.
و انى تؤ فكون؟ و كتاب الله بين اءظهر كم، اموره ظاهرة و اءحكامه زهراة و اءعلامه باهرة و زواجره لائمة و اءوامره واضحة…
ستايش خداوند را، بر نعمتهاى كه به ما بخشيد، و شكر او را بر آنچه الهام فرمود. حمد و ثنا بر خداوند، در برابر نعمتهايى كه از پيش فرستاد و نعمتهائى كه آفريد و نعمتهاى فراوانى كه به انسانها عطا فرمود، و تمام منتها و نعمتهايى كه پياپى فرستاد. نعمتهايى كه شمارش آن از توان اسنان فزونتر، و پاداش آن ناممكن و درك دامنه و گستردگى آن از ادراك و هوش بشر فراتر است.
مردم را به شكر گزارى فرا خواند، تا نعمتها را پياپى فرستد و به حمد و سپاس دانمايى كرد. نا نعمتها را فزونى بخشد و با در خواست بندگان، نعمتها را چند برابر نمايد.
گواهى مى دهم، به جز ((الله))، خدايى نبوده و شريكى براى او نيست، تفسير اين گواهى و شهادت تن اخلاص است و پايبند آن، قلبهاى آگاه كه در پيشگاه تفكر و انديشه،، معناى آن را روشن فرمود. خداوندى كه چشمها او را نمى توانند بنگرند، و زبانها از وصف او عاجزند. و هم و خيال از درك ذات او فرو مانده اند.
اشياى عالم را بدون اينكه چيزى موجود باشد آفريد، و بدون مثال و نمونه اى ايجاد كرد. آنگاه پاداش را بر اطاعت و بندگى، و عذاب را در مخالفت و سرپيچى قرار داد، تا بندگان را از عقوبت برهان و به سوى بهشتت سوق دهد.
سپس فرمود: اى مردم! بدانيد كه من فاطمه (عليها السلام) هستم! و پدرم محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) است. آغاز و پايان سخن من بر حق است. آنچه مى گويم ناروا نيست و آنچه انجام دهم بر ظلم و ناروا تكيه ندارد.
اگر او را (محمد (صلى الله عليه و آله و سلم)) بشناسيد، مى دانيد، مى دانيد كه پدر من است. نه پدر زنان شما، و برادر پسر عموى من (على (عليه السلام)) است نه مردان شما. چه نيكو بزرگوارى است كه اين نسبت را به او دارم.
پيامبر را سالت خود را به گوش مردم رساند و آنان را از عذاب الهى ترساند. راه خود را از پرتگاه سقوط مشركين گردانيد.
چرا بيراهه مى رويد؟ در حالى كه كتاب خدا در ميان شماست، مطالبش ‍ روشن است و احكام آن درخشان، و نشانه هاى هدايت آن آشكار و نهى و هشدارهاى آن روشن و او امرش واضع است