« پیامهای تبریک میلاد حضرت معصو مه(ع)در سوگ صادق آل محمد (ص)‌ »

یا جعفربن محمد صادق (ع) ادرکنی

نوشته شده توسطرفیعی 29ام مرداد, 1393

مدینه در سوگ تو گریست و فوج فوج مردم غمگین و سوگوار، سالروز رحلت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را به یاد آوردند.

رحلت تو، داغى سنگین بود و به خاک سپردنت داغى سنگین تر، سیل اشک از دیدگان جارى بود، تشییع کنندگان، ناباورانه در پى جنازه مطهرت به سوى بقیع رهسپار شدند و مدینه تعطیل شد و هر خانه اى ماتمکده اى حزن آلود!

آرى….اى امام صادق(علیه السلام)

معصومى بودى که در بقیع به خاک آرمیدى، آیا تشییع کنندگانت مى دانستند که چه کوه عظیمى را بر دوش مى کشند؟ خوشا بر خاک بقیع که پیکر پاک تو را در بر کشید.

درود بر «ام فروه» که مادر والا قدر تو بود و گوهرى چون تو را در دامان پروراند.

اى صادق آل پیامبر:

با بیان بلیغ و کلام فصیح، زبان رساى اسلام بودى.

با سخنان حکمیمانه، منطق استوار و علم سرشار، برگزیده روزگار بودى و بنده شایسته پروردگار.

تجسم صبر و اخلاص بودى.

چشمه جود و سخاوت و کوه حلم و بردبارى، نام آور فراست و شجاعت و جلوه هیبت و جلالت.

چهره فروزان اهل بیت بودى و وارث علوم رسالت.

از سلاله پیامبران بودى و عطر و بوى پیامبر را مى دادى و مهابت و شکوه او را داشتى.

اى خورشید مدینه دانش:

سالهاى سیاه، ابرهاى سلطه امویان، آسمان جهان اسلام را تاریک کرده بود و سالهاى تیره تر حکومت عباسیان، مسلمانان را به تیرگى نشانده بود

در میان این دو فصل« سیاه و سرد و ابر آلود» چند صباحى که خورشد وجود تو تابید، اسلام و قرآن را جان بخشید، نهال حق پا گرفت و افق اندیشه ها تابان شد.

دین، زنده به نام تو گشت.

درخت علم، در بوستان کلام تو روئید.

گلشن فضل از چشمه دانش تو سیراب شد.

کتاب فقه با «الفباى جعفرى» نگاشته گشت.

وقتى تو سخن مى گفتى، طبیعى بود که حسودان و عنودان، زبان طعن بگشایند و تیغ دشمنى برکشند. کدام دانشورى را مى توان شناخت که از گنج دانشت، بهره نبرده باشد؟

کدام معلمى را مى توان نام برد که به اندازه تو تربیت مکتب عترت داشته باشد؟

کدام حوزه است که «شاگردى تو» بر سر در آن نقش نبسته است؟

کدام فقیه است که خوشه چین خرمن «حدیث» تو نیست؟

وقتى چهار هزار قلم، حکمت و حدیث و فقه را از عرش بلند «علم لدنى» تو، بر فرش کتب و دفاتر فرود مى آورند. وقتى چهار هزار شاگرد، همچون نسیمى خوشبوى، از کوى معارف تو گذشته و در پهنه قلمرو اسلام پخش مى شدند و «قال الصادق» گویان، کام تشنگان معرفت را عطر آگین مى ساختند.

وقتى منطق اهل بیت و برهان عترت، قوى تر و بران تر بود. وقتى مردم، گاهى از لابلاى گرد و خاکهاى برانگیخته بدعت گذاران و تحریف گران، چهره اسلام ناب محمدى را مى دیدند و فریفته جذبه هاى آن مى شدند.

وقتى سلسله نورانى راویان احادیث، حلقه اى از تعبد و اطاعت بر گرد «آل الله» مى زدند.

وقتى «ابان بن تغلب»ها، «هشام ابن حکم»ها، «مومن طاق ها» حامل و ناقل علوم تو بودند. وقتى «جمیل ابن دراج»ها، ابو بصیرها، زراره ها، سماعه ها، فقه و حکمت را در افق اندیشه ها و مزرعه دلها مى افشاندند.

وقتى «حمران ابن اعین»ها، على ابن حمزه ها، عمار ساباطى ها، جابر ابن حیان ها مفضل ها، صفوان ها، سیراب شدگانى از کوثر زلال دانش تو بودند و جامى از این زمزم جوشان، به جان هاى تشنه مى نوشاندند و کام دلها را حلاوت (مکتب عترت) آشنا مى ساختند و نه تنها علم، که عمل هم مى آموختند و نه فقط دانش که دین را هم از زبان تو مى گرفتند.

وقتى با تابش مهر درخشان تو، مجالى براى خود نمایى شب پره ها نمى ماند،….

آرى در آن شرایط، روشن بود که خفاشان کور سو، نگذارند فروغ فروزانت جلوه گرى کند.

و این گونه بود که تو، در عین شهرت و اعتبار و نفوذ و محبوبیت، همچنان «مظلوم» بودى و مظلومى اى امام صادق(علیه السلام).

تو ناصر حقایق، دچار منصور دوانقى بودى، آن باطلى که لباس حق پوشیده و جامه خدمت و خلافت به بر کرده بود تا رعیت را در هیأت شبانى بفریبد و گرگ ایمان و جان آنان شود.

شهادت تو، نشانى از مظلومیت خط اهل بیت بود. و باید به حق گفت که تو امام صادقان و صادقى از امامانى(1).

امام صادق(ع) در برابر منصور

امامت امام صادق(علیه السلام) در رابطه با خلفاى طاغوتى، بیشتر در عصر سلطنت منصور دوانیقى، دومین خلیفه عباسى بود، یازده سال از امامت آنحضرت در این عصر گذشت و سرانجام به دستور منصور، آن حضرت را به شهادت رساندند، برخوردهاى سیاسى امام صادق(علیه السلام) با منصور، بسیار بود، لازم است در اینجا نخست چهره منصور را معرفى کنیم، سپس نظر شما را به ذکر چند نمونه از برخوردهاى امام صادق(علیه السلام) با او جلب نماییم:

«منصور دوانیقى» دومین طاغوت عباسى، از خونخواران بى رحم تاریخ است که با خشن ترین برخورد، به آل محمد(صلى الله علیه وآله) ستم کرد.

لازم به تذکر است که امام صادق(علیه السلام) در مدینه مى زیست، هنگامى که زمام خلافت به دست بنى عباس افتاد، عبدالله سفاح (نخستین خلیفه عباسى) آن حضرت را از مدینه به عراق طلبید، ولى پس از دیدن معجزات و کرامات و فضایل، از آن حضرت او را مرخص کرد، امام به مدینه بازگشت، هنگامى که منصور دوانیقى (دومین خلیفه عباسى) به خلافت رسید، آن حضرت را در سال (145 هـقـ) با اهانت و جسارت به عراق و کوفه طلبید، ومدتى آن حضرت را تحت نظر در عراق نگه داشت و پنج بار او را احضار نمود و تصمیم بر قتلش گرفت، وى بر اثر بروز معجزات و…از قتل آن حضرت صرف نظر کرد(1) و پس از مدتى امام به مدینه بازگشت، بنابراین غالب برخوردهاى امام با منصور در عراق (در کوفه وحیره و…) رخ داده است.

اینک با توجه به ماجرا و تذکر فوق، به چند نمونه زیر که بیانگر برخورد قاطع امام صادق(علیه السلام) با این طاغوت قلدر است، توجه کنید:

یک: پاسخ کوبنده امام صادق(علیه السلام) به نامه منصور

منصور دوانیقى در ضمن نامه اى به امام صادق(علیه السلام) نوشت:

« چرا مانند سایر مردم به مجلس ما نمى آیى و در اطراف ما حاضر نمى گردى؟»

امام صادق(علیه السلام) در پاسخ او نوشت:

لیس لنا ما نخافک من اجله و لا عندک من امر الاخرة ما نرجوک له و لا انت فى نعمة فنهنئک و لا تراها فى نقمة فنعزیک بها. فما نصنع عندک؟

—————————————————–

1- اقتباس از کشکول شیخ بهائى (ترجمه شده)، ص 272.


فرم در حال بارگذاری ...


 
مداحی های محرم