عالی ترین نوشیدنی ضد سرطان

نوشته شده توسطرفیعی 8ام شهریور, 1393

چای سبز را باید نوشیدنی بی نظیر ضدسرطان دانست.
به گزارش فرهنگ نیوز ، امروزه ثابت شده است که تغدیه می تواند تاثیر بالایی در پیشگیری از سرطان داشته باشد. در میان انواع خوراکی ها چای سبز را باید نوشیدنی بی نظیر ضدسرطان دانست که این خواص به مقدار بالای ترکیبات آنتی اکسیدانی مربوط می شود.

از آنجا که چای سبز بیشترین مقدار مولکول های ضدسرطانی را دارد،‌ گل سرسبد خوراکی های ضدسرطان لقب گرفته است. این مولکول ها کاتشین نام دارند که از خانواده فلاونوئیدها بوده و یک سوم وزن برگ های چای را تشکیل می دهد.

چای سبز در مقایسه با چای سیاه مقدار بیشتری کاتشین دارد زیرا چای سیاه فرایند تخمیر را تحمل می کند که بخشی از کاتشین و دیگر فلاونوئیدها تغییر می یابند.

این مولکول ها قدرت مقابله با بسیاری از فرایندهای سلول های سرطانی برای رشد و تکثیر را دارند. در واقع، زمانی که سلول های سرطانی برای ایجاد تومور تکثیر می یابند به شبکه ای از رگ های خونی نیاز دارند تا تغذیه شوند و قدرت تکثیر داشته باشند. ترکیبات چای سبز مانع از ایجاد این شبکه خونی و در نتیجه تکثیر می شوند.

نحوه تهیه و مقدار مصرف چای سبز
بگذارید چای سبز به آرامی به مدت ۸ تا ۱۰ دقیقه دم بکشد تا حداکثر مقدار کاتشین وارد آب شود.هر چه چای بیشتر دم بکشد، مقدار کاتشین افزایش می یابد. همچنین برگ های تازه چای نسبت به چای خشک ارجحیت دارد.

به نظر می رسد مصرف سه فنجان چای سبز در روز برای تاثیر ضدسرطانی کافی باشد.

روز ملی دختر

نوشته شده توسطرفیعی 6ام شهریور, 1393

روز ملی دختر را به همه بانوان پاک و آسمانی تبریک عرض می کنم.

پرودگارا

این بانوان زلالتر از باران را از سربازان و مادران سربازان آقایمان قرار ده . . .

.

شعر برای فاطمه معصومه (س)

نوشته شده توسطرفیعی 5ام شهریور, 1393

شعر جواد محدثی برای حضرت معصومه(س)

شهرها انگشترند و «قم» ، نگين

قم، هماره حجّت روى زمين

تربت قم، قبله عشق و وفاست

شهر علم وشهر ايمان و صفاست

مرقد معصومه «ع» چشم شهر ما

مهر او جانهاى ما را كهربا

دخترى از اهل بيت آفتاب

وارث درّ حيا، گنج حجاب

در حريمش مرغ دل پر مى زند

هر گرفتار آمده، در مى زند

هر دلى اينجاست مجذوب حرم

جان، اسير رشته جود وكرم

اين حرم باشد ملائك را مطاف

زائران را ارمغان، عشق و عفاف

ديده پاكان به قبرش دوخته

عصمت و پاكى از آن آموخته

حوزه قم هاله اى بر گِرد آن

فقه و احكام خدا را مرزبان

قم هميشه رفته راه مستقيم

بوده در مهد هدايتها مقيم

شهر خون، شهر شرف، شهر جهاد

شهر فقه و حوزه، علم و اجتهاد

هركجا را هر چه سيرت داده اند

اهل قم را هم بصيرت داده اند

نقطه قاف قيامند اهل قم

برق تيغ بى نيامند اهل قم

اهل قم ز اوّل ولايت داشتند

در دل و در ديده آيت داشتند

اهل قم از ياوران «قائم» اند

درقيام و پيشتازى دائمند

دختر موسى بن جعفر «ع» را درود

كز عناياتش تراويد اين سرود


طرب اصطهباناتى برای حضرت معصومه(س)

منت ز بخت دارم و نصرت ز كردگار

كافكند در ديار قمم روزگار، بار

خوش بار يافتم به حريمى كه جبرئيل

بى‏اذن خادمان به حريمش نجسته بار

اين بارگاه بضعه باب الحوائج است

كز وى رواست، حاجت مخلوق روزگار

اين پيشگاه فاطمه بنت موسى است

كز بعد فاطمه به زنان دارد افتخار

خارى اگر خلد به كف پاى زائرش گيرد

ملك، به سوزن مژگان، ز پاش خار

دختر بدين جلال، نپرورده مام دهر

دختر بدين مقام، نياورده روزگار

چشم فلك نديده و نشنيده گوش دهر

دختر بدين جلالت و بانو بدين وقار

اى بانوى بلند مقام فلك جناب

اى خانم رفيع مكان بزرگوار

هم دختر امامى و هم خواهر امام

هم عمه امامى و هم نور هشت و چار

تنها نه چشم من به در توست منتظر

چشم دو عالم است ‏بر اين در، به انتظار

اى والى ولايت عصمت! به عصمتت

چشم كرم ز بنده اين آستان، مدار

مسكين «طرب‏» ز درگه لطفت كجا رود؟

اميدوار بر توام، اميد من بر آر

شعر مجید تال برای حضرت معصومه(س)
هر کس به احترام مقام تو خم نشد

آقا نشد بزرگ نشد محترم نشد

دل خسته بود و راهی این آستانه شد

دل خسته بود و راهی باغ ارم نشد

گفتند مرقدت حرم آل فا طمه ست

با این حساب هیچ کسی بی حرم نشد

این حاجت من است الهی قلم شود

دستم اگر برای تو بانو قلم نشد

باز این چه لطفی است که در حق ماشده

ما شاعرت شدیم ولی محتشم نشد

می خواستم برای تو بهتر از این غزل

من را ببخش آنچه که می خواستم نشد

شعر قاسم صرافان برای خضرت معصومه(س)

«موسی» که دید حال و هوایت، دادت به دست‌های «رضا»یت
اشکی نشست گوشه‌ی چشمش، تا «فاطمه» زدند صدایت

از جنس آسمانی و نوری، از چشم باز پنجره دوری
بین برادران غیوری، خورشید هم ندیده ردایت

رنج سفر برای تو آسان، شب از قبیله‌ی تو هراسان
شد قبله‌ی دل تو خراسان، ای عطر دوست قبله نمایت!

من تشنه‌ای رسیده به دریا، با آرزوی دیدن «زهرا»
دربان! بگو ملیکه‌ی قم را: از راه آمده‌ست گدایت

کنج ضریح سر بگذارد، بال و پری اگر چه ندارد
دل را به دست تو بسپارد، تا پر دهی به سمت خدایت

لبخندِ شهر تو نمکین است، قم قلب مهربان زمین است
ما هر چه داشتیم همین است: جان‌های ما، «کریمه»! فدایت

ای دختر یگانه‌ی مادر! ای جویباری از دل کوثر!
مثل «علی» نیامده دیگر، کو همسری به شأن سرایت؟

می‌بارد از ضریح تو رحمت، از آسمان اسم تو عصمت،
از «اشفعی لنا»ی تو «جنت»، وا شد به‌ روی ما، به دعایت

این شاعرت دلش شده آهو، آهو اسیر شهر و هیاهو
اذن زیارتی بده بانو! این شعر را نخوانده برایت


شعر سید حمیدرضا برقعی برای حضرت معصومه(س) 2

همسایه سایه ات به سرم مستدام باد

لطفت همیشه زخم مرا التیام داد

وقتی انیس لحظه ی تنهایی ام توئی

تنها دلیل اینکه من اینجایی ام توئی

هر شب دلم قدم به قدم میکشد مرا

بی اختیار سمت حرم میکشد مرا

با شور شهر فاصله دارم کنار تو

احساس وصل میکند آدم کنار تو

حالی نگفتنی به دلم دست میدهد

در هر نماز مسجد اعظم کنار تو

با زمزم نگاه دمادم هزار شمع

روشن کننند هاجر و مریم کنار تو

تا آسمان خویش مرا با خودت ببر

از آفتاب رد شده شبنم کنار تو

در این حریم، سینه زدن چیز دیگریست

خونین تر است ماه محرم کنار تو

مادر کنار صحن شما تربیت شدیم

داریم افتخار که همشهری ات شدیم

ما با تو در پناه تو آرام می شویم

وقتی که با ملائکه همگام می شویم

بانو! تمام کشور ما خاک زیر پات

مردان شهر نوکرو زنها کنیز هات

زیبا ترین خاطره هامان نگفتنی ست

تصویر صحن خلوت و باران نگفتنی ست

باران میان مرمر آیینه دیدنیست

این صحنه در برابر ایینه دیدنیست

مرغ خیال سمت حریمت پریده است

یعنی به اوج عشق همین جا رسیده است

خوشبخت قوم طایفه، ما مردم قمیم

جاروکشان خواهر خورشید هشتمیم

اعجاز این ضریح که همواره بی حد است

چیزی شبیه پنجره فولاد مشهد است

من روی حرف های خود اصرار میکنم

در مثنوی و در غزل اقرار میکنم

ما در کنار دختر موسی نشسته ایم

عمریست محو او به تماشا نشسته ایم

اینجا کویر داغ و نمک زار شور نیست

ما روبروی پهنه ی دریا نشسته ایم

قم سالهاست با نفسش زنده مانده است

باور کنید پیش مسیحا نشسته ایم

بوی مدینه می وزد از شهر ما،بیا

ما در جوار حضرت زهرا نشسته ایم

از ما به جز بدی که ندیدی ببخشمان

از دست ما چه ها که کشیدی ببخشمان

من هم دلیل حسرت افلاک می شوم

روزی که زیر پای شما خاک می شوم…


شعر حبیب الله چایچیان(حسان) برای حضرت معصومه(س)

به ديوار و در اين بيت توحيد

فروغ عترت و قرآن توان ديد

بود اين بارگاه خلد آذين

حريم دخت هفتم خسرو دين

مزار حضرت معصومه اينجاست

رضا را خواهر مظلومه اينجاست

چو اينجا شد چراغ عشق روشن

به دلها اين حرم شد پرتو افكن

بُوَد اين درگه از ابواب رحمت

در باغى است از باغ جنّت

كه اشك عاشقان شد جويبارش

نمى گردد خزان هرگز بهارش

تو اى زائر به تعظيم شعائر

ببوس اين درگه پر نور وطاهر

بيا اينجا به اشك خود وضو كن

بيا جان خود اينجا شست و شو كن

بپا خيز و بخوان اذن دُخولش

اجازت از خداگير ورسولش

به اذن حيدر و زهراى اطهر

به اذن يازده معصوم ديگر

قدم چون مى نهى داخل از اين در

بگو بسم اللّه و اللّه اكبر

زند چون حلقه براين درگدائى

به گوش جان او آيد ندائى

كه: اى سائل! دعايت مستجاب است

محبّ آل عصمت، كامياب است

بخواه از رحمت حق هر چه خواهى

كه بى حدّ است الطاف الهى

«حسانا»، قم كه دارُالمؤمنين است

در ِباغ بهشت اندر زمين است

برای حضرت معصومه(س)

نوشته شده توسطرفیعی 5ام شهریور, 1393

عاصی و محتاجِ ترّحم شدم
راهیِ بیت‌الكرمِ قم شدم

رد شدم از وحشتِ دشتِ کویر
رد شدم از تشنگیِ گرمسیر

کیست که این‌گونه جلا می‌دهد
بوی غریبیِ رضا می‌دهد

پاره‌ای از بارگهِ شاه طوس!
فاطمه ای خواهر «شمس‌الشّموس»!

عمّه‌ی مظلومه‌ی «صاحب زمان»!
روشنیِ نیمه‌شبِ جمکران!

از سفر سختِ کویر آمدم
شاعر و رنجور و فقیر آمدم

اذنِ زیارت بده بانو! به من
رو به تو کردم، بنما رو به من

اذنِ نمازم بده، بانویِ آب!
روضه‌ی معصومیت آفتاب!

«شیعه» به نام تو مباهات کرد
«نور» در این خانه مناجات کرد

بس که در این خانه خدا منجلی است
هر کسی آمد به لبش «یا علی» است

بُقعه‌ای از کوی بنی‌هاشم است
مدرسه‌ی عالمه و عالِم است

دل تپش از بزم محبت گرفت
در ملکوتش سرِ خلوت گرفت

لحظه‌ای آرام به کنجی نشست
حضرت معصومه! دل من شکست

اشک! خدا را، تو به من بد نکن
حضرت معصومه! مرا رد نکن

اشک! به راهِ سخنم سد شدی
خوب من این باره چرا بد شدی؟

اشک! خدا را، تو بگو: این منم
شمع همین خانه‌ام و روشنم

من نگرانم که مرا رد کنند
خواستنی‌هام به من بد کنند

عمّه‌ی مظلومه‌ی صاحب زمان!
روشنیِ نیمه‌شبِ جمکران!

نام تو یادآور زینب شده
موجبِ آوارگیِ شب شده

هم‌سخنِ خلوتِ تنهای من!
دخترِ خورشید و مسیحای من!

مریم قدّیسه‌یِِ آلِ علی!
سیّده‌یِ نسلِ زلالِ علی!

کوثری از سلسله‌ی حیدری
پاره‌ای از عصمتِ پیغمبری

شیفتگانت به طواف آمدند
در «حرم ستر عفاف» آمدند

جرعه‌ای از آب حیاتم بده
حضرت معصومه نجاتم بده

با دل آغشته به داغ آمدم
از طرف شاه چراغ آمدم شعر قادر طراوت پور

درددل با دختر آفتاب

نوشته شده توسطرفیعی 5ام شهریور, 1393

درود بر تـــــــــو ای بانوی مهربـــ♥ــانی دستمان را بگیر تا به عهدمان با تـــــــو وفـــــادار بمانیم ای بانــــ♡ـــــوی پاکـــــی و نجـــــــابت ما به شرافـــــــت پایبندیم، در مقابل حیــــــــا زانو می‌زنیم با نجابـــــــت راه می‌آییم و در قبال عفـــــــت، تمکین می‌کنیم ما در تفکر، منش و اعتقاد، با بی‌دینان شرق و لاقیدان غـــــرب، بسیـــــــار فاصـــله داریم. ما معتقدیم که خـــــــــدا هست، معـــــــاد و قیامـــــت هست و چشــــــم‌هایی همیشـه نگران ماست. ما حیـــــــــا می‌کنیم از حضور ولی نعمتمان و این که در منظر نگاهش گـــــــناه کنیم. ما ساقــــــــه‌های ترد و نازک زلــــــف را به دست گرزهای آتشیـــــــن، نمی‌سپاریم. بانـــــ♡ـــــوی