کلام فاطمی
نوشته شده توسطرفیعی 18ام فروردین, 1394جعل الله…اطاعتنا نظاما للملة و امامتنا أمانا للفرقة؛
خدا اطاعت و پیروی از ما اهل بیت را سبب برقراری نظم اجتماعی در امت اسلامی و امامت و رهبری ما را عامل وحدت و درامان ماندن از تفرقه ها قرار داده است.
قرارسه شنبه ها
نوشته شده توسطرفیعی 18ام فروردین, 1394سلام وعلی آل یاسین…
آقا جون پس كي مياي جمكرانيا منتظرند اونا ديگه خسته شدن طاقت دوري ندارند
تاكي سه شنبه ها بيان دعوت كنن تا بيايي تا كي بگن مهدي بيا تا تو سرانجام بيايي
پير و جوون هم مردو زن همه به انتظارند دستاشونم سوي خدا دائم مشغول نمازند
به تنگ اومده دلاشون چشم به راه تواند به سر رسيده صبرشون فقط به دنبال تواند
غروب جمعه كه ميشه غم دوري بيداد ميكنه مهدي بيا مهدي بيا ديگه داره غوغا ميكنه
حسرت دیدار تورو یه عده بردن زیر خاک اونا میخواستند ببینند جمال تو با چشم پاک
دلا زشوق وصلت لبریزشده از تب و تاب چشما برای دیدنت پر شده از اشکهای ناب
مهدی دیگه فراق بسه جهان در انتظار تست دین نبی عدل علی منتظر ظهور تست….
التماس دعای فرج
متن ادبی زیبا به همراه پیامهای تبریک روز زن
نوشته شده توسطرفیعی 18ام فروردین, 1394
بیستم جمادی الثانی، سالروز ولادت اختر تابناک آسمان عصمت، فاطمه زهراسلام الله علیها بر تمام شیعیان و محبان ولایت مبارک. از آتش جهنم دور می ماند.
* * * * * * * * * و قله ها در برابر مهربانی تو کوثرقرآن، همتای امیر مومنان و الگوی بی بدیل تمام جهانیان بر همه زنان عالم مبارک باد . . . * * * * * * * * * از ژرفای جان بر می آید. روزت مبارک مادر محبت و الطاف داور است بهر صفا و لطف خـــدا عشق مظهر است بعد از خـدا به سجده بوَد زآنکه مادر است و لحظه های نشیب را که اعتمادم به یاد می آورم افرای افراشته ای را به یاد می آورم مادرم را … دارد غم و اندوه جگر گوشه خویش ورنه غم خویشتن ندارد مادر ای مادر عزیز که جانم فدای تو زره زره ی وجودم رخنه کرده و حال به زیبا ترین و مقدس ترین واژه یعنی مادر قسم می خورم که دوستت دار
برخیز نما شادی، ایام سرور آمد / چون باز دری بر خلق از روضه ی رضوان شد . . . چشمان خستهی من ستاره میچیند. خوشآهنگترین نغمههای هستی نثار قلب خسته و صبورت . روزِ به اوج نشستنت مبارک . . . |
منتظر ظهور
نوشته شده توسطرفیعی 29ام اسفند, 1393آه خدا طاقت ما طاق شداین دل شوریده چه بی تاب شد کی زمیان می رود این فاصله کی زره آید پسر قاطمه دست نمودیم بسویت دراز امر فرج را تو محیا بساز عیدسعید فاطمی بر همگان مبارکباد
پند بگیریم
نوشته شده توسطرفیعی 29ام بهمن, 1393مردی همسر و سه فرزندش را ترک کرد و در پی روزی خود و خانواده اش راهی سرزمینی دور شد… فرزندانش او را از صمیم قلب دوست داشتند و به او احترام می گذاشتند.
مدتی بعد ، پدر نامه ی اولش را به آن ها فرستاد. بچه ها آن را باز نکردند تا آنچه در آن بود بخوانند ، بلکه یکی یکی آن را در دست گرفته و بوسیدند و گفتند : این نامه از طرف عزیزترین کس ماست. سپس بدون این که پاکت را باز کنند ، آن را در کیسه ی مخملی قرار دادند … هر چند وقت یکبار نامه را از کیسه درآورده و غبار رویش را پاک کرده و دوباره در کیسه می گذاشتند… و با هر نامه ای که پدرشان می فرستاد همین کار را می کردند.
سال ها گذشت. پدر بازگشت، ولی به جز یکی از پسرانش کسی باقی نمانده بود، از او پرسید : مادرت کجاست ؟ پسر گفت : سخت بیمار شد و چون پولی برای درمانش نداشتیم، حالش وخیم تر شد و مرد.
پدر گفت : چرا ؟ مگر نامه ی اولم را باز نکردید ؟ برایتان در پاکت نامه پول زیادی فرستاده بودم! پسر گفت : نه . پدر پرسید : برادرت کجاست ؟ پسر گفت : بعد از فوت مادر کسی نبود که او را نصیحت کند ، او هم با دوستان ناباب آشنا شد و با آنان رفت . پدر تعجب کرد و گفت : چرا؟ مگر نامه ای را که در آن از او خواستم از دوستان ناباب دوری گزیند ، نخواندید؟ پسر گفت :نه … مرد گفت : خواهرت کجاست ؟ پسر گفت : با همان پسری که مدت ها خواستگارش بود ازدواج کرد الآن هم در زندگی با او بدبخت است. پدر با تأثر گفت : او هم نامه ی من را نخواند که در آن نوشته بودم این پسر آبرودار و خوش نامی نیست و من با این ازدواج مخالفم ؟ پسر گفت : نه …
به حال آن خانواده فکر کردم و این که چگونه از هم پاشید ، سپس چشمم به قرآن روی طاقچه افتاد که در قوطی مخملی زیبایی قرار داشت. وای بر من …! رفتار من با كلام الله مثل رفتار آن بچه ها با نامه های پدرشان است! من هم قرآن را می بندم و در کتابخانه ام می گذارم و آن را نمی خوانم و از آنچه در اوست ، سودی نمی برم، در حالی که تمام آن روش زندگی من است . از الله طلب بخشش و عفو کردم و قرآن را برداشتم و تصمیم گرفتم که دیگر از او جدا نشوم.