خدا بود و دیگر هیچ نبود

نوشته شده توسطرفیعی 13ام اسفند, 1392

خدا بود و دیگر هیچ نبود

نوشته: شهید دکتر مصطفی چمران

به کوشش: مهدی چمران«خدا بود و دیگر هیچ نبود» عنوان کتابی است که به کوشش مهدی چمران تهیه شده است که مشتمل بر دستنگاشته ههایی است که در جمع آوری آنها زمان نگارش با تاریخ مشخص است.

این کتاب با مقدمه گردآورنده یعنی مهدی چمران آغاز می شود که در آن خلاصه ای از زندگانی شهید مصطفی چمران گنجانده شده است. در قسمت های بعد یادداشت های آمریکا، یعنی یادداشت هایی که در زمان تحصیل در آمریکا داشته است، دیده می شود. اولین نوشته این قسمت در اوایل تابستان 1959 نگاشته شده است که در آن تصمیم شهید بر پرهیز از گناه و تسلیم در برابر خدا مشاهده می شود. در قسمت های بعدی یادداشتهای لبنان درج شده است که بخش اعظم این کتاب را در بر دارد و در انتهای آنها یادداشتهای ایران گرد آمده است. در این قسمت تاریخ ها به صورت هجری شمسی است و تاریخ قسمت های گذشته همگی مطابق با تاریخ میلادی بوده است.

دو دست نوشته نیز به خط خود شهید در انتهای کتاب وجود دارد که اولین دست نوشته با عبارت “خدا بود و دیگر هیچ نبود” آغاز می شود و گردآورنده بر اساس این دست نوشته نام کتاب را انتخاب کرده است و پس از این دو دست نوشته عکس هایی از شهید چمران در حالات نماز، رزم، تحصیل و .. وجود دارد.

در تعدای از یادداشتهای لبنان احیاناً کلمات و لغات نامانوس عربی (نام مناطقی در لبنان و اصطلاحات عربی) وجود دارند که در پاورقی توضیح لازم ارائه شده است.

نوشته های آن شهید بزرگوار بسیار پر شور است و او گاه خداوند را و گاه امام حسین(ع) و ائمه اطهار را و گاه نفس خویش را مخاطب قرار می دهد که همگی حکایت از دل پر درد و روح مشتاق او دارد. در زیر قسمتی از نوشته او را که پس از شب قدر به قلم درآمده می خوانیم:

چه فرخنده شبی بود شب قدر من. شب معراج من به آسمان ها.

از طغیان عشق شنیده بودم و قدرت معجزه آسای عشق را می دانستم، اما چیزی که در آن شب مهم بود، این بود که وجود من، روح شده بود و روح من آتشفشان کرده بود. می خواست، همچون نور از زمین خاکی جدا شود و به کهکشان پرواز کند… آن گاه آتش عشق به کمک آمده بود و جسم خاکیم را سوزانده بود و از من فقط دود مانده بود و این دود همراه با روح من به آسمان ها اوج می گرفت…

شب قدر من، شبی که سلول های وجودم، در آتش عشق، تغییر ماهیت داده بود و من چیزی جز عشق گویا نبودم. دل من، کعبه عالم شده بود، می سوخت، نور می داد و وحی الهی بر آن نازل می شد و مقدس ترین پرستش گاه خدا شده بود. امواج خروشان عشق از آن سرچشمه می گرفت و به همه اطراف منتشر می شد. از برخورد احساسات رقیق و لطیف با کوه های غم و صحراهای تنهایی و آتش عشق، طوفان های سهمگین به وجود می آمد که همه وجود مرا تا صحرای عدم به دیار نیستی می کشانید و مرا از زندان هستی آزاد می کرد.

ای کاش می توانستم همه خاطرات الهام بخش این شب قدر را به یاد آورم. افسوس که شیرازه فکر و طغیان احساس و آتشفشان روح من، آن قدر سریع و سوزان پیش می رفت که هیچ چیز قادر به ضبط آن نبود….

نوری بود که در آن شب مقدس، بر قلبم تابید، بر زبانم جاری شد و به صوررت اشک، بر رخسارم چکید. من همه زندگی خود را به یک شب قدر نمی فروشم و به خاطر شب های قدر زنده ام. و تعالای شب قدر عبادت من و کمال من و هدف حیات من است.*

خواص شربت آلات گیاهی

نوشته شده توسطرفیعی 12ام اسفند, 1392

شربت بهار :نارنج مقوی قلب و اعصاب
شربت بید مشک: تقویت قلب رفع سر درد
شربت نسترن :مقوی قلب
شربت گل سرخ: مسکن مقوی قلب و اعصاب
شربت نعنا: رفع رطوبت و تقویت معده
شربت نارنج :صفرا بر
شربت به لیمو :رفع عطش صفرا بر

دلنوشته

نوشته شده توسطرفیعی 11ام اسفند, 1392

وقتی دلم به سمت تو مایل نمی شود

باید بگویم اسم دلم، دل نمی شود

تا نیستی تمام غزل ها معلق اند

این شعر مدتی ست که کامل نمی شود

به امید ظهورش …..*

مطمئن باش

نوشته شده توسطرفیعی 11ام اسفند, 1392

مطمئن باش که خداوند تو را عاشقانه دوست دارد؛

چون در هر بهار برایت گل می فرستد؛

و هر روز صبح آفتاب را به تو هدیه می کند؛

به یاد داشته باش که پروردگار عالم؛

با این که می تواند در هر جایی از دنیا باشد؛

قلب تو را انتخاب کرده و تنها اوست که؛

هر وقت بخواهی چیزی بگویی، گوش می کند …..

فرازی از صحیفــه سجـــادیه

نوشته شده توسطرفیعی 11ام اسفند, 1392

پروردگارا به قدرت خویش دری به روی من از اسایش بگشای وچیرگی اندوه را برمن با توانایی خویش درهم شکن ودر انچه به درگاهت ازان شکوه اوردم به نگاه نیک بنگر و شیرینی انجام خواسته ام را به من بچشان واز سوی خود رحمت وگشایشی دلچسب به من ببخش و از نزدخود راه بیرون شدی بی درنگ بر من بگشای …..
که من در برابر انچه بر سرم امده ناتوانم واز تحمل انچه برایم روی داده غرق اندوهم و این تویی که در برداشتن انچه بدان دچارم توانایی پس این کار را هرچند از سوی تو سزاوارنباشم برای من انجام بده ای دارنده فرمانروایی جهان . * “