موضوع: "رمضان"

خداحافظی

نوشته شده توسطرفیعی 29ام تیر, 1394

خداحافظ ای محفل وصل یار خدا حافظ ای ماه پروردگار خدا حافظ ای سربه سر شور و حال خدا حافظ ای لحظه های وصال

حلول ماه مبارک رمضان

نوشته شده توسطرفیعی 28ام خرداد, 1394

حلول ماه مبارک رمضان برمیهمانان حضرت حق مبارک

منتظر رمضان

نوشته شده توسطرفیعی 28ام خرداد, 1394

ماهها منتظر ماه مبارک بودیم
آمد ای منتظران ماه خدا بسم الله روزه یعنی عطش روضه لبهای حسین هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله

باید امشب بسوزی

نوشته شده توسطرفیعی 25ام تیر, 1393

باید امشب بسوزی

باید خود را آماده کنم!
سفر بزرگی در پیش دارم؛ می‏خواهم امشب، وسعت پرندگی‏ام را رها کنم!
باید فرصت را غنیمت شمرد!
باید این لحظه‏ها را قدر دانست!
می‏توان پرواز را تجربه کرد؛ فقط کافی است قدری سبک‏تر شویم؛ آن قدر سبک که نیروی هیچ جاذبه‏ای، زمین گیرمان نکند! شب‏های قدر نزدیک است. هر که دارد هوس «قُرب خدا» بسم اللّه‏
جادّه تقرب، قدم‏های عاشقانه‏ای می‏طلبد. دیگر مجال ماندن نیست! در این سرزمین برای ما جایی نیست. باید از خود ـ این سرزمین زشتی‏ها ـ هجرت کنم؛ به آن دیگرم، سر بزنم. باید با تمام وجود، هجرت کنم!
از این «مَنِ» زمینی تا «آنِ» الهی، راهی نیست.
این شب‏ها، کوتاه‏ترین راه رسیدن به آن جاست.
ببارید، چشم‏های روسیاه من! شاید که اشک‏ها، آبروی از دست رفته‏تان را باز گرداند. امشب شما وظیفه سنگینی دارید. باید هر چه توان دارید در طبق «اخلاص» بگذارید! شما باید جور تمام تن را بکشید.
به حال دستانم گریه کنید؛ به حال پاهای ناتوانم گریه کنید، که فردا، بر پل صراط، نلغزند! به حال شانه‏هایم گریه کنید که زیر بار سنگین گناه‏هایم در حال شکستند!
ببارید! چشم‏های روسیاه من!
امشب، خدا مهربان‏تر از همیشه است!
امشب، خدا به این اشک‏ها پاداش می‏دهد! این قطره‏های حقیر، کارهای بزرگی می‏کنند!
این اشک‏ها، خاموش کننده شعله‏های خشمی هستند که قرار است تنم را به آتش بکشند!
ببارید، ای چشم‏های روسیاه من! که من به مدد این اشک‏ها پا در جاده نهاده‏ام.
که من به امید این ناله زدن‏ها دل به دریا زده‏ام؛ وگرنه، دستانم تهی است و شرمساری‏ام را حدّی نیست!
کوله‏بار پر از گناهم را با مدد این اشک‏ها، سبک خواهم کرد! بسوز ای دل! بشکن ای آئینه زنگار گرفته من، بشکن که امشب، به این شکستن نیازمندم! تو که بشکنی، یعنی نیمی از راه را رفته‏ام! یک عمر، گردن کشی کردی و مرا هم به هر جا که خواستی بردی؛ به هر کجا که اراده کردی! باید امشب بشکنی،
باید امشب بسوزی، که سوز تو کارها بکند. تو بشکنی، چشم‏ها نیز می‏بارند، دل بسوزد، اشک‏ها فوّاره می‏زنند.
باید وقت را غنیمت شمرد، شاید هرگز به شب قدر دیگری نرسیم.

سحر

نوشته شده توسطرفیعی 25ام تیر, 1393

سحر

می‏دانم، در این سال‏ها وقتی اذان می‏گفتم، خانه‏ای نمی‏ماند در کوفه، مگر آنکه صدای مرا می‏شنید. حالا هم می‏خواهم اذان بگویم. کوفیان، بشنوید؛ دیگر این صدا نخواهد پیچید در شهر سیاهتان.
گوش فرا دهید، ای شما که گوش‏هاتان همواره کر بوده است.
امشب علی می‏خواهد روایتگر خون خود باشد در محراب.
گوش فرا دهید کوفیان! این چه غوغایی است خدایا که از در و دیوار مسجد بلند است؟ آسمان و زمین چرا التماسم می‏کنند؟ هرچه آماده‏تر می‏شوم به تکبیره الاحرام، چرا صدای شیون‏شان بالاتر می‏رود؟… گریز از قضا ممکن نیست… الله اکبر… و حالا سکوت نبض زمین و زمان. نگاه در و دیوار، خیره به محراب است. حالا رکوع و صدای آه جان‏سوز باد؛ اما نه، شور تضرع و زاری بالا گرفته است. کائنات به هراس آمده‏اند؛ چرا که گاه سجده نزدیک‏تر می‏شود. پیشانی‏ام بی‏قرار خاک است. باید رستگاری‏ام را جشن بگیرم؛ پیشانی‏ام سیراب خون فرق سرم می‏شود. خاک و خون به هم آمیختند در محراب نمازم. خاک برمی‏گیرم و به زخم سرم می‏ریزم که تو ای صاحب محراب، از خاک خلق کرده‏ای، به خاک برمی‏گردانی و از خاک بیرون می‏آوری‏مان، بار دیگر.
رستگارم حالا که امر خدا رسید و راست شد وعده رسولش.
انگار زمین هم با شور من همراه شده است و آسمان نیز؛ جبرئیل سوگند می‏خورد که «بدبخت‏ترین اشقیا، علی مرتضی را شهید کرد.» خروش جبرئیل! چون صدای اذان من، به گوش تمام کوفیان رسید.
حالا زنان و مردان، سرازیر مسجد شده‏اند. شاید چهره بی‏رنگم، آنها را این‏گونه به وحشت انداخته است که کلامی حتی نمی‏گویند. تنها شیون است که از نای همیشه خاموششان خارج می‏شود. خدایا! در این لحظه‏ها چرا گونه‏ام خیس می‏شود… اشک است شاید… آری اشک… مزین به رایحه دیدگان پسرم حسن. فرزندم چرا اشک؟ اکنون پس از سال‏ها فراغ، جدت و مادرت زهرا را ملاقات خواهم کرد. چرا اشک؟ موسم دیدار است. گریز از قضا ممکن نیست… بگوییدش، علی آرام می‏گیرد.
بگوییدش، موسم دیدار است و نشانه‏اش… و نشانه‏اش، غربت این سحرگاه. نگذارید زینب اشکتان را ببیند!
محمد جواد دژم

کوفیان خواب

نوشته شده توسطرفیعی 25ام تیر, 1393

کوفیان خواب

نمازت را شکستند، همان‏گونه که فرقت را و ما بعد از این، نماز را به فرق شکسته‏ات اقتدا می‏کنیم. کوفه خواب‏آلود، آبستن توطئه بود. کوفیان خواب، کوفیان شکست بودند.
کوفیان خواب، مردان عقب‏نشستن بودند.
همه شمشیرهایی را که از پشت سر زده می‏شوند، با زهرآلودند.
طبیبان تاریخ، زخم توطئه را جواب کرده‏اند؛ برای مولای زخمی، شیر بیاورید!
تمام یتیمان شهر نگران مولایند. مولا اگر نباشد، یتیم‏ها از یاد می‏روند، کسی به فکر گرسنگان شهر نیست. دل به عشق مولا باید داد، مثل او باید بود.
می‏شود راه علی علیه‏السلام رفت، می‏توان به فکر دیگران بود. کوفه روزمرگی، حرکت انقلابی را فلج می‏کند، پشت مولا خالی می‏شود، غیرت اسلامی را می‏گیرد، مسلمانان را از هم جدا می‏کند.
کوفه رفاه‏طلبی، انفاق را کمیاب می‏کند و ایثار را از شهر بیرون می‏کند. نماز عشق باید خواند.
فرق شکسته عشق را قرائت باید کرد.
گریه این روز و شب، گریه معرفت است؛ اشک‏هایمان را به زینب علیهاالسلام تقدیم کنیم تا راه مبارزه را بیاموزیم. زندگی، عقیده و جهاد است. آن‏گاه که از تلاش و جهاد در راه رسیدن به آن عهد ازلی بایستیم، از کوفیانیم. یا علی بگوییم، هم‏آوای فرزندان علی باشیم؛ صدای ناله حسن علیه‏السلام بلند است و گریه مرد سراسر درد.
زینب را تنها نگذاریم.
سر بالین بیماری علی باید نشست، آخرین حرف‏هایش را باید شنید. الله الله، قرآن را، یتیمان را، همسایگان را از یاد نبریم. عالم، بیت حیدر است؛ سر روی پای حیدر بگذارید، آخرین دیدارها را پاس بدارید. بابا به سفر آخرت می‏رود، خداحافظ بابا!

پنجره های اشراق

نوشته شده توسطرفیعی 25ام تیر, 1393

امشب، آخرین شبی است‏که نخلستان‏های کوفه میهمان نگاه تواَند. امشب، آخرین شبی است که قطرات اشکت بر سینه رازدار چاه فرو می‏چکد. امشب، آخرین شبی است که کوچه پس کوچه‏های مدینه، موسیقی گام‏های بلندت را می‏شنوند. نبض ثانیه‏ها امشب تندتر از همیشه می‏زند.
بغض سنگینی در نگاه خسته آسمان نشسته است.
باد، هوهوی غریبانه‏اش را دوباره از سرگرفته و بی‏تابانه بر در و دیوار شهر می‏کوبد.
صدایی نیست؛ جز صدای زمزمه‏وار لب‏هایت. تو را امشب نه التماس دستگیره در نه بال بال زدن‏های مرغکان عاشق کوفه و نه چشم‏های نگران زینب و حسین از رفتن بازنمی‏دارد. سحرگاه وداع از راه رسیده است.
می‏روی؛ آن‏گونه که گویی برگشتنی در کار نیست.
رد گام‏های صبورت برای آخرین بار، گونه‏های سرد و تبدار زمین را می‏نوازد.
نگاهت با در و دیوار شهر خفته وداع می‏کند.
نخلستان‏ها از دور تو را فریاد می‏کنند.
چاه، آشفته و آسیمه‏سر مویه سر می‏دهد.
باد، غریبانه در ردای سبزت می‏پیچد و های های می‏گرید.
حالا دیگر به مسجد کوفه رسیده‏ای! نگاه مضطرب محراب در چشم‏های شب زنده‏دارت گره می‏خورد؛ تو اما چشم می‏دوزی به معراج سبزت و لبخند می‏زنی. صدای اذانت که بلند می‏شود، ولوله‏ای غم‏بار در تمام شریان‏های هستی می‏پیچد: «این آخرین اذان علی است که در گوش زمان می‏پیچد. این آخرین تکبیره الاحرام علی است. این آخرین نگاه عاشقانه هستی، به قامت بلند در محراب نماز است.» ناگهان زمین و زمان درهم می‏پیچد.
صدای خنده شقی‏ترین مرد روزگار، صدای خنده زهرآلود شمشیر کینه و نفرت، صدای خنده شیطان، چون آوای هولناک ناقوسی شوم برمی‏خیزد.
وجود تو، در هاله‏ای از نور گم شده است.
آفتاب پیشانی‏ات، در کسوفی نابه‏هنگام، فرو رفته است.
محراب، تو را عاشقانه در آغوش می‏کشد.
تمام پنجره‏های اشراق به سویت گشوده می‏شود.
تمام یاخته‏هایت فریاد می‏زنند: «فزت و رب الکعبه».
نسرین رامادان

همین امروز

نوشته شده توسطرفیعی 25ام تیر, 1393

… قبل از آفتاب… قبل از طلوع فجر… قرار است اتفاقی بیفتد. قرار است کار به آنجا بکشد که مرغابی‏ها بخواهند مانع از واقعه شوند… . اما نمی‏توانند. چون این واقعه قرار است اتفاق بیفتد. مردمی که نتوانند حق را در میان خود تحمل کنند، محکومند آن را از دست بدهند. هرچند غم‏انگیز است؟ اما باید اتفاق بیفتد، حق دیگر در میان آنها راه نمی‏رود. همین امروز… قبل از آفتاب… قبل از طلوع فجر. قرار است تمامی باطل بر فرق حق فرود آید، قرار است در محراب، خون حق ریخته شود، قرار است حق در خون خود سجده کند، قرار است… .
همین امروز… قبل از آفتاب… قبل از طلوع فجر… قرار است اتفاقی بیفتد.

مرا بپذیر

نوشته شده توسطرفیعی 23ام تیر, 1393

.یا سَرِیعَ الرضا، ای کسی که زود راضی می‏شوی، آمدم
باران نور از سمت آسمان می‏ریزد. در وجود من، حُفره‏ای، دهان باز کرد تا نورها را ببلعد؛ من آماده‏ام. من تشنه و گرسنه محبتم؛ آماده‏ام در کنار سفره کرمت بنشینم.
خدایا! دریچه به سمت تو باز می‏شود، همیشه روشن است؛ بیا و امشب، وجود مرا پرِ نور و روشنی کن! خدایا! نردبانت را زمین بفرست تا به بام ملکوت بیایم

برتر از هزار ماه

نوشته شده توسطرفیعی 23ام تیر, 1393

سقف ملکوت، باز می‏شود و هزار هزار فرشته به سمت تو، من و همه می‏آیند؛ «تُنَزَّلُ المَلائِکَةُ وَ الرُّوحُاین دقایق خوشبو دیگر تکرار نمی‏شود، پس باید دست‏هایت را باز و سخاوت خدا را لمس کنی. امشب، همه جا پر است از اشارات خدا از امشب تصمیم بگیر خدایی شوی.

آینه دلت را بشوی

نوشته شده توسطرفیعی 23ام تیر, 1393

شب قدر، همان شبی است که در انتظارش بودی. مگر چیزی به تو نهیب نمی‏زد که برگردی و رویِ کویر فقیرِ ـ گناهانت، خطِ پشیمانی بکشی؟! امشب، همان شب است که می‏شود در آن تمام روزهای سیاهت را ورق بزنی. شاید شبِ پیمودن راه‏های صد ساله به یک شب است

شب تقدیر

نوشته شده توسطرفیعی 23ام تیر, 1393

برهنه ‏ام؛ برهنه از تمام نیکی‏ها و بی‏گناهی‏ها. زیر سقف بلندِ این شب، این شبِ آرزومندی، نشسته‏ام و سجاده ساکتم را فرمانروای دلم کرده‏ام… .
اشک‏هایم آن‏قدر بی‏قرارند که دست بردارِ سجده‏های طولانی نیستند.
باید امشب خود را از این بغض‏های تلنبار قدیمی رها کنم! باید تکلیف تقدیرم را با اشک‏های پشیمان و عذرخواه، به زلالی رقم بزنم.
از آن بالا به این «العفوِ» قرآن به سر، به این «الغوث» نفس‏بریده، مهربان‏تر نگاه کن تا سرنوشت پیش رویم به یُمن عنایت امشبت سربلند شود.

دست‏های توبه‏ کارم را بگیر

نوشته شده توسطرفیعی 23ام تیر, 1393

پروردگارا! من عذرخواه تمام گذشته‏های غفلت خویشم؛ گذشته‏هایی که مغرور و متکی به رحمت تو، دست در دست ابلیس می‏گذاشتم و از تو دور می‏شدم؛ گذشته‏های عصیان و سرپیچی که همه از غفلت و نسیان من بال و پر می‏گرفت و مرا در پیشگاه لطف تو، گستاخ‏تر می‏کرد.
در این شب معصوم، این سرآغاز دوباره تقدیر، تو را سوگند به بلندایِ قدری که بر قامت این شب دوخته‏ای، دست‏های توبه‏کارم را مستجاب کن و بار دیگر، در مغفرتی مقدر، یاورم باش تا خود را از سر بگیرم.

شبهای بی همتا

نوشته شده توسطرفیعی 23ام تیر, 1393

پس از یک سال، در گردش زمین و زمان، دوباره به این موسم بی‏همتا رسیدم.
شب یگانه‏ای است؛ شب بی‏بدیلی که تمام تمنایم، دست به سرکردن خواب است و به پای درگاهت تا سپیده صبح، اشک شدن. راه من امشب به این بستر بیهوده باز نخواهد شد.
من، تمام آرزوهای خانه به دوش گذشته را امشب برای طلب، فراروی آورده‏ام؛ آرزوهای دور و نزدیک؛ آرزوهای آشکار و ناپدید؛ آرزوهایی که همان‏گاه که از من می‏گریختند و چون سرابی ناامید بودند، در همان حال دوباره از نو در دامن امید متولد می‏شدند و مرا به رحمت تو مژده می‏دادند.

اشک‏هایم را نخشکان

نوشته شده توسطرفیعی 23ام تیر, 1393

چشم‏هایم که به اشک می‏نشینند، لبخندهایم را فرشته‏ها می‏نویسند. دعاهایم، پرنده‏هایی می‏شوند و تا آسمان هفتم پرواز می‏کنند.
دلم می‏لرزد؛ اما پاهایم را استوار بر پلکان توبه می‏گذارم و تا آستانه بخشش بی‏کران خداوند می‏آیم و از پله‏های لغزنده غرور و گناه رو می‏گردانم.
شب‏های قدر، تمام دنیایم را سراسر در آبشارهای شفاعت می‏شویند تا لحظه‏های معصوم را بتوانم لمس کنم.
در این شب‏هاست که می‏توانم روشن‏تر از همه ماه‏های کامل، دست بر آستان الهی بسایم. اشک‏هایم را در این شب‏ها نخشکان، الهی!

عهد قدر

نوشته شده توسطرفیعی 23ام تیر, 1393

همه پُل ها کوتاه شده اند. آسمان، روی دست هایم، بذر امید می پاشد. با دلم عهد کرده ام از نور آغاز شوم، عهد کرده ام، عهد نشکنم
صدای بال فرشتگان، در تمام فضا منتشر می شود.
هوای این شب ها، عطر اجابت می دهد.
این شب های تا سحر روشن را به هیچ شب و روز و ساعتی نمی دهم؛ «لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»
بر چشم هایم نور بصیرت ارزانی دار، «یا أَبْصَرُ مِنْ کُلِّ بَصیرٍ»
می خواهم این ثانیه ها را به تمام زندگی ام پیوند زنم.
می خواهم این رکعت ها را به تمام نمازهایم سرایت دهم، می خواهم بر تن تمام واژه هایم، «جوشنی» بپوشانم از جنس نور و نیاز و اجابت

متن ادبی شب قدر

نوشته شده توسطرفیعی 23ام تیر, 1393

در مراسم احيايش كه حاضر مي شوي خودش هزار نعمت است؛معلوم مي شود لياقتش را داشته اي،راهت داده اند…مي توانستند مثل خيلي هاي ديگر پست بزنند…
خيلي هاي ديگر هستند كه در همان شبي كه تو با خداي خودت راز و نياز مي كني مشغول گناهند…
معلوم مي شود لياقتش را داشته اي…
قدر خوردت را بدان؛هركسي لايق شب قدر نمي شود

ماه رمضان

نوشته شده توسطرفیعی 18ام تیر, 1393

در ماه رمضان زمين و زمان؛ شب چراغان می‌شود و نورباران، روشن‌تر از روز. و آفتابِ نيمروزِ تموز، مهربان‌تر می‌تابد؛ چونان حرير. فانوس‌های فروزان خانه‌هامان که آن‌ها را از افطار تا سحر در جای‌جای سرامان می‌آويزيم؛ به سان ستاره‌های سپهر، می‌درخشند. و اخترانِ ديدرس‌های دور، هم‌نور با دل‌های سپيدمان، چشمک می‌زنند.
درهای آسمان پهنه‌ور را گوييا گشوده‌اند؛ که نور می‌ريزد از فراز، که مهر می‌بارد از آن روزن‌های روشن بالای سر. آسمان را با زمين، گرهی از نور زده‌اند، و ما مانده که آسمان بالا آيا فروتنانه فرو آمده و سر بر زمين ما نهاده و خاکِ زير پای انسان را بوسه زده؟ يا اين انسانِ خاک‌نهاد است که بال درآورده، و تنها در اين سی روزه‌ی رمضان، تا بيکران آسمان پرِ پرواز گشوده است؟
راز اين برتری رمضان را کجا بايد سراغ گرفت؟ سرّ اين سنجه را کجا بايد جست؟ که گفته‌اند: يک شب از اين ماه کجا و هزار ماه!؟
يک ماه رمضان، يک شب قدر، هزار ماهِ در ترازو . . . رازهايی از عنصر زمان در گستره‌ی روزگاران و «اين نشان بدايت عشق است» که عشق از زمان می‌آغازد. نخستين گام، يافتن همان گاهی است که شعله‌های شوق را بايد در آن افروخت : بزن‌گاه؛ گاهِ آتش افروختن، شعله زدن، زبانه کشيدن و دل و سر را در سودای دوست دادن.
و زمان را بايد شناخت و گاه را غنيمت بايد شمرد و در آغوش بايدش گرفت؛ چونان گوهری تابناک که هر از چندی، باری از دل خاک تيره برمی‌آيد و جلوه می‌کند و باز غبار روزگاران بر آن می‌نشيند و رخ می‌پوشاند تا گاهی دگر و بزن‌گاهی دگر.
ماجرای اين راز سر به مُهرِ گاهِ رمضان را در سرّ نهانِ جای کعبه هم بايد کاويد؛ چونان که رازهای ديگر گاه‌ها را با اسرار ديگر جاها، که حکايتی است اين زمان و مکان را در گستره‌ی آيين‌های مينوی، از کران تا کران، و آن را نمونه‌ها بسيار است، از خرد تا کلان که «گر مجال گفت بودی، گفتنی‌ها گفتمی».
رمضان که می‌‌آيد فرشته‌ها همه گوش می‌شوند برای شنيدن نغمه‌ی نيايش‌های خاک‌نشينان سوخته‌دل، تا اين نغمه از کدام دل آتش‌گرفته برخيزد، و کدام دلبر را بخواند، و چه خواهشی بر زبان آرَد، و چه مايه طلب کند؛ که «به قدر روزنه افتد به خانه نور قمر»

گاه نیایش

نوشته شده توسطرفیعی 12ام تیر, 1393

رمضان همان برترين گاهِ نيايش است، بهار دعا و زمانه‌ی شکفتن گل‌های خواهش. بايد چالاک برخاست و با سوز دل خواست و عاشقانه خانه‌ی محبوب را جست، و بی‌باکانه راه او را پيمود و در انتظار سحر نشست و دانست که «تا تو قدم در ننهی، خود سحری می‌نشود».
. . . و برترين خواسته‌ها همان‌ها است که بر زبان برترين بندگان آمده؛ نيايش‌هايی که نشانی از آن‌ها در ميراث اسلامی ما بر جا است؛ «دعاهای مأثور» که نياييدن به همان زبان، و همان بيان، پالاينده‌ی روح است و صفادهنده‌ی جان. خواستن با آن واژه‌ها است که از يک سو آرام جان روزه‌داران است و از ديگر سو، تشنگی‌افزای لب فروبستگان از آب و نان. دعاهايی که شماری بلند است، فراخور حال مناجاتيان؛ چونان نيايش ابوحمزه؛ انبانی از معرفت. و شماری کوتاه، ساغرهايی خورندِ همگان؛ به سان همين سی دعای روزانه که از بام سحر تا شام افطار می‌توان نسيم بهارانه‌ی آن را جرعه‌جرعه نوشيد، و باغ دل را يک روز با آن طراوات داد، گو اين «که باغ می‌نشود از دم بهاری سير».
£
هر چند در پارسی‌شده‌ی اين راز و نيازها، اصلی‌ترين بن‌مايه‌های پناهان در متن آمده، و تابشی از آن سی آينه‌ی معنوی بر پهنه‌ی آن بازتابيده، هرگز اما خود را به واژه‌های آن پابند ندانسته‌ام، که برگردان عريان، هيچ‌گاه بلندای آن نيايش‌ها را برنمی‌تابد، پس گاه بر آن افزوده‌ام، گاه از آن کاسته‌ام، اين سو رفته‌ام و آن سو غلتيده‌ام و چونان گوی سرگردان، خويش را اندر خَم چوگان او نهاده‌ام تا آن را به زبانی همگانی واگويه کنم.
اين سی ساغر سحری پيشکش همه‌ی کسانی باد که امروز همه مهمان آن ساقی جان‌ها شده‌اند و ديده به آن باده‌ای دوخته‌اند که بر برگ و گياه آنان ببارد و جانشان را طراوت دهد. نوشتان باد!

گلباران میهمانی

نوشته شده توسطرفیعی 12ام تیر, 1393

یا رب به شهر رمضان
ای کردگار مهربان
یک لحظه دستم را بگیر
یکبار عبد خود بخوان
گرچه نکردم جز جفا
از تو ندیدم جز وفا
راضی نشو باردگر
من جا بمانم ای خداروازه‏ های سپهر وا می شوند و زمین، در گلباران مهمانی بزرگ، به سرور و شادمانی می‏‌نشیند و هلهله سر می دهد. در نیمه راه برکت‏‌خیز رمضان، رایحه شکوفه‏‌های یاس است که کوچه‏‌های مدینه را آکنده می‌کند. مالامال از بوی حسن علوی و در شکوه بارانی اش آسمان دف می زند. در دهه پایانی است که هر کس که بخواهد می‌تواند سیل عظیم فرشتگان را در جوشن احساس کند و بندگی و عبودیت مخلصانه علی را به تماشا بنشیند. اینجاست که دعای مجیر را برای رهایی از آتش دوزخ مسلمانان با اخلاص سر می‌دهند و پروردگارشان را عاجزانه صدا می‌زنند. این روزهاست که خدا بندگانش را برای مهمانی بزرگ فراخوانده است.

اهميت ماه مبارک رمضان

نوشته شده توسطرفیعی 10ام تیر, 1393

در روایتی از پیامبر اکرم«صلی الله علیه و آله و سلم» وارد شده است که:

إِنَّ لِرَبِّكُمْ فِي أَيَّامِ دَهْرِكُمْ نَفَحَاتٍ أَلَا فَتَعَرَّضُوا لَهَا [1]

خداوند متعال گاهی فرصت‌هایی را ـ و به تعبیر روایت نسیم‌هایی را ـ در زندگی انسان قرار می‌دهد که انسان بایستی خود را در معرض این نسیم‌ها قرار دهد و الاّ خسارتی می‌بیند که به آسانی قابل جبران نیست.

یکی از این فرصت‌های مبارک، روزها و شب‌های ماه مبارک رمضان است. این فرصت به اندازه‌ای مقدّس و با برکت است که پيامبر اكرم«صلی الله علیه و آله و سلم»در مورد آن فرمودند:

مردم، ماه خدا با بركت و رحمت و آمرزش به شما رو كرده است، ماهى است كه پيش خدا بهترين ماه است و روزهايش بهترين روزها و شب‌هايش بهترين شب‌ها و ساعاتش بهترين ساعات. آن ماهى است كه در آن دعوت شديد به ميهمانى خدا و اهل كرامت خداييد در آن. نفس‌هاى شما در آن تسبيح است و خواب شما در آن عبادت است. كردارتان در آن پذيرفته و دعايتان مستجاب. از خدا بخواهيد با نيات درست و دل‌هاى پاك كه شما را براى روزه در آن و خواندن قرآن موفق دارد. بدبخت آنكه از آمرزش خدا در اين ماه‏ محروم گردد. به گرسنگى و تشنگى خود در آن گرسنگى و تشنگى روز قيامت را ياد كنيد و بر فقراء و مساكين خود صدقه دهيد و بزرگان خود را احترام كنيد و خردان را ترحم كنيد و صلۀ رحم كنيد و زبان‌ها نگه داريد و از آنچه خدا ديدنش را حلال نكرده، چشم بپوشيد و آنچه را از شنيدنش حلال نكرده، گوش ببنديد و بر يتيمان مردم مهر ورزيد تا بر يتيمان شما مهر ورزند و به خدا از گناهان خود توبه كنيد و در وقت نماز دست به دعا برداريد كه بهترين ساعت‌ها است. خدا در آن نظر لطف به بندگان خود دارد، به مناجات آنها پاسخ دهد و فرياد آنها را لبيك گويد و درخواست آنها را بدهد و دعاى آنها را مستجاب كند.

مردم، نفس شما گروي كردار شما است، آن را به استغفار رها كنيد. دوش شما از گناهان شما بار سنگينى دارد، به طول سجود آن را سبك كنيد و بدانيد كه خداى تعالى به عزّت خود قسم خورده كه نمازخوانان و ساجدان را عذاب نكند و آنها را روز قيامت به هراس دوزخ نيندازد.

مردم، هر كدام از شما يك روزه‌دار را افطار دهد، در اين ماه نزد خدا ثواب آزاد كردن بنده‏اى دارد و گناهان گذشته‏اش آمرزيده گردد.

…. مردم، هر كه در اين ماه خوش‏خلقى كند، جواز صراط او باشد در روزى كه همۀ قدم‌ها بلغزد. هر كه در آن تخفيف دهد بر مملوكان خود، خدا حسابش را تخفيف دهد و هر كه شر خود را باز دارد، خدا خشم خود را از او باز دارد روزى كه ملاقاتش كند و هر كه در آن يتيمى را گرامى دارد، خدا روز ملاقاتش او را گرامى دارد و هر كه در آن صلۀ رحم كند، روز ملاقات با او صله نمايد به رحمت خود و هر كه قطع‏ رحم كند، خدا در روز ملاقاتش رحمت خود از او ببرد. هر كه نماز مستحبى بخواند، خدا برات آزادى از آتش برايش بنويسد و هر كه در آن واجبى ادا كند، ثواب كسى دارد كه هفتاد واجب در ماه‌هاى ديگر ادا كند و هر كه در آن بر من بسيار صلوات فرستد، خدا، روزى كه ميزان‌ها سبك است، ميزانش را سنگين كند. هر كه يك آيۀ قرآن در آن بخواند، چون كسى باشد كه در ماه‌هاى ديگر يك ختم قرآن بخواند.

مردم، درهاى بهشت در اين ماه گشوده. از خدا بخواهيد كه آنها را نبندد به روى شما. درهاى دوزخ در اين ماه بسته است، از پروردگار خود بخواهيد كه به روى شما آنها را نگشايد. شياطين در آن به بندند، از پروردگار خود بخواهيد كه ديگر آنها را بر شما مسلّط نكند. [2]

در روایت ديگری از پیامبر اکرم«صلی الله علیه و آله و سلم» می‌خوانیم:

مَنْ ذَكَرَنِي فَلَمْ يُصَلِّ عَلَيَّ فَقَدْ شَقِيَ وَ مَنْ أَدْرَكَ رَمَضَانَ فَلَمْ تُصِبْهُ الرَّحْمَةُ فَقَدْ شَقِيَ وَ مَنْ أَدْرَكَ أَبَوَاهُ أَوْ أَحَدَهُمَا فَلَمْ يَبَرَّ فَقَدْ شَقِي [3]

شقی است کسی که نام مرا ببرد و بر من درود نفرستد. شقی است کسی که ماه مبارک رمضان را درک کند و مشمول رحمت قرار نگیرد. شقی است کسی که والدین خود یا یکی از آنان را درک کند، امّا به آنان احسان نکند.

و حقیقتاً چنین است. در این ماه بندگان میهمان خداوند متعال‌اند. معنای این میهمانی این نیست که خداوند شکم بندگان را سیر می‌کند؛ معنایش این است که بندگان می‌توانند در این ماه مبارک رشد معنوی پیدا کنند و روزه، دعا، راز و نیاز با خداوند و سایر عبادات در این ماه، موجب رشد معنوی شده و روز به روز آنان را به سازندگی روح، ریشه‌کن کردن صفات رذیله و غرس درخت فضائل به جای آن، نزدیک سازد. غنیمت شمردن این فرصت مبارک، انسان را به مقام قرب الهی می‌رساند. فرصت کم‌نظیر شب‌های قدر، برای پیشرفت سیر و سلوک، بسیار مفید است. بندگان می‌توانند با استفاده از این ماه مبارک، بر نفس امّاره مسلط شوند و به جای اینکه خادم نفس اماره باشند، آن را تابع خود کنند. در این صورت، دنیا و آخرت آنان تأمین خواهد شد.

اما توجّه به این نکته ضروری است که برای رسیدن به این مقامات، صرف اجتناب از مبطلات فقهی، کافی نیست. آنچه در رساله‌های عملیّۀ مراجع معظّم تقلید آمده، شرایط صحت روزه است و روزۀ صحیح با روزۀ مقبول فاصلۀ زیادی دارد. روزۀ صحیح آن است که قضا و کفاره را ساقط می‌کند، اما روزۀ مقبول، علاوه بر شرایط صحت روزه، به امور دیگری نيز نیازمند است. از جمله اینکه تمامی اعضاء و جوارح انسان باید روزه باشند. چشم او به نامحرم نگاه نکند، گوش او شنوندۀ غنا و غیبت نباشد، زبان او گویندۀ غیبت و تهمت نباشد. روزه‌ای که با این امور همراه است، اگر چه قضا و کفاره ندارد، امّا روزه‌ای نیست که پروردگار عالم آن را بپذیرد، روزه‌ای نیست که وقتی روزه‌دار هنگام افطار می‌گوید: «اللهم لک صمت»، ملائکه گفتۀ او را تصدیق کنند.

علاوه بر این، انسان آرام آرام باید به جایی برسد که دل او نیز روزه باشد؛ یعنی غیر خدا را وارد آن نکند و تمام توجه انسان به ذات باری‌تعالی باشد.

و بهشت برای چنین روزه‌ای کم است؛ پاداش این روزه‌ ذات خداوند متعال است و چه سعادتی بالاتر از این که چنین پاداشی نتیجۀ عمل انسان باشد. و در تمام عالم وجود، تنها قلب انسان مؤمن است که ظرفیت چنین پاداشی را دارد. در حدیثی قدسی چنين آمده:

لا يَسَعُنِي أرضِي وَ لا سَمَائِي وَ لکِن يَسَعُنی قَلبُ عَبدِي المُؤمِنِ [4]

زمین و آسمان وسعت مرا ندارند. تنها قلب بندۀ مؤمنم است که می‌تواند مرا در خود جای دهد.

و معنای میهمانی خداوند تبارک و تعالی همین است. انسان نباید در این میهمانی به کمتر از این راضی شود وگرنه باخته است.

اگر کسی توجه کند که ارزش و قدر او تا چه اندازه است و به کجاها می‌تواند برسد، از فرصت‌هایی نظیر ماه مبارک رمضان، نهایت استفاده را خواهد برد. دیگر به روزه‌ای که در رساله‌ها شرایطش را نوشته‌اند، اکتفا نخواهد کرد، بلکه تمام وجود او روزه‌دار خواهد بود. و چنین روزه‌ای است که انسان را به کمال حقیقی خویش نزدیک می‌سازد. مهم آن است که در این ماه مبارک و به تدریج در ماه‌های دیگر، عالم را محضر خدا ببیند و در محضر خدا ادب حضور را رعایت کند. در این صورت است که در همین دنیا، مصداق آیۀ شریفه «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ ! إِلى‏ رَبِّها ناظِرَة [5]» خواهد شد.

خلاصۀ مطلب تا اینجا آنکه اولاً، همه باید از اینکه لیاقت حضور در این میهمانی را به دست آورده‌اند، بسیار خوشحال باشند.

ثانیاً مؤمنین باید تلاش کنند که در این ماه بیش از پیش اهل توجه باشند. خداي ناکرده، آن طور نشود که این ماه بر کسی بگذرد و قدمی به جلو نرفته باشد. البته این توجه در تمامی روزهای سال لازم است.

امام صادق«سلام الله علیه» در روایتی می فرمایند:

مَنِ اسْتَوَى يَوْمَاهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ وَ مَنْ كَانَ آخِرُ يَوْمَيْهِ خَيْرَهُمَا فَهُوَ مَغْبُوطٌ وَ مَنْ كَانَ آخِرُ يَوْمَيْهِ شَرَّهُمَا فَهُوَ مَلْعُونٌ وَ مَنْ لَمْ يَرَ الزِّيَادَةَ فِي نَفْسِهِ فَهُوَ إِلَى النُّقْصَانِ وَ مَنْ كَانَ إِلَى النُّقْصَانِ فَالْمَوْتُ خَيْرٌ لَهُ مِنَ الْحَيَاةِ [6]

هر کس دو روزش با یکدیگر برابر باشد، مغبون است. هر کس روز دومش نیکوتر از روز اول باشد، مورد غبطۀ دیگران است. هر کس دومین روزش بدتر باشد، ملعون است. هر کس در خود افزایشی نبیند، در حال کاهش است و هر کس رو به کاهش باشد، مرگ برای او بهتر از زندگی است.

و ثالثاً روزه‌دار باید علاوه بر اجرای دستورات فقهی، به آنچه علمای علم اخلاق فرموده‌اند، نیز عمل نماید تا روزۀ او مورد قبول خداوند متعال قرار گیرد. مهم‌ترین شرط قبول روزه و بهترین عمل در این ماه، اجتناب از گناه است.

أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ فِي هَذَا الشَّهْرِ الْوَرَعُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ [7]

بهترين عمل در اين ماه اجتناب از محارم الهي است.‏

همچنين رسول اكرم«صلی الله علیه و آله و سلم» وقتي در خصوص فضيلت ماه مبارك رمضان سخن به ميان مي‌آورند، متذکّر اين مطلب مي‌شوند که تا جايي خواب و ديگر اعمال روزه‌دار عبادت به حساب مي‌آيد که گناه نکرده باشد:

الصَّائِم فِي عِبَادَة الله وَ إن كَانَ نَائِماً عَلَی فِرَاشه، مَا لَم يَغتَب مُسلِماً [8]

روزه‌دار در حال عبادت خداوند است، اگر چه در بستر خويش خوابيده باشد،‌ مادامي كه از مسلماني غيبت نكند.

بنابراين، يكي از شروط قبولي روزه، حفظ حقوق اجتماعي ساير مسلمانان است و اينکه در روايات آمده تمام اعمال و حركات روزه‌داران حتي خواب در اين ماه به حكم عبادت پروردگار است در صورتي خواهد بود كه وي از غيبت، تهمت، دروغ و شايعه‌پراكني و ديگر محرمات اجتناب ورزيده باشد.

نکتۀ چهارم، لزوم اهتمام به دعا و راز و نیاز با خداوند متعال در این ماه شریف است. بزرگان دین نام دعا را «کلام صاعد» گذاشته‌اند، در مقابل قرآن که «کلام نازل» است؛ یعنی دعا کلامی است که از طرف بنده به محضر ربوبی حضرت حق بالا می‌رود و چه افتخاری بالاتر از این که بنده بتواند هم‌کلام خدای خویش شود.

اهمیّت دادن به قرائت قرآن هم در این ماه مبارک ضروری است. بسیاری از بزرگان در این ماه، هر سه روز یک دور قرآن را ختم می‌کرده‌اند. برخی تصور می‌کنندکه این گونه انس با قرآن داشتن سخت است، ولی باید بدانند كه برای عاشق ساعت‌ها مکالمه با معشوق، یک لحظه می‌نماید.

و نکتۀ آخر، ارتباط با مسجد و روحانیت است که متأسفانه در جامعۀ امروز، بسیار کم‌رنگ شده است. از بزرگ‌ترین بلاهاست که لذت و حلاوت ارتباط با منبر و محراب از مردم گرفته شده است.

پیامبر اکرم«صلی الله علیه و آله و سلم» می‌فرمایند:

سَيَأْتِي زَمَانٌ عَلَى أُمَّتِي يَفِرُّونَ مِنَ الْعُلَمَاءِ كَمَا يَفِرُّ الْغَنَمُ عَنِ الذِّئْبِ ابْتَلَاهُمُ اللَّهُ تَعَالَى بِثَلَاثَةِ أَشْيَاءَ الْأَوَّلُ يَرْفَعُ الْبَرَكَةَ مِنْ أَمْوَالِهِمْ وَ الثَّانِي سَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ سُلْطَاناً جَائِراً وَ الثَّالِثُ يَخْرُجُونَ مِنَ الدُّنْيَا بِلَا إِيمَانٍ [9]

روزگاری بر امّت من خواهد آمد که از علماء، آن گونه که گوسفندان از گرگ فرار می‌کنند، می‌گریزند. وقتی چنین شد، خداوند متعال، آنان را به سه بلا گرفتار می‌سازد: اول آنکه برکت را از اموالشان می‌گیرد. دوم، افرادی ستمکار بر آنان مسلط می‌کند و سوم آنکه از دنیا بدون ایمان خارج می‌شوند.

پی نوشت ها:

[1]. بحار الأنوار، ج 68، ص 221.

[2]. الأمالي (للصدوق)، ص 93.

[3]. جامع الأخبار، ص 59.

[4]. عوالی اللآلی، ج 4، ص 7.

[5]. قيامة / 22 و 23.

[6]. وسائل الشيعة، ج 16، ص 94.

[7]. الأمالي (للصدوق)، ص 95.

[8]. الكافي، ج 4، ص 64.

[9]. جامع الأخبار، ص 130.

همت بلند

نوشته شده توسطرفیعی 10ام تیر, 1393

دعای اللهم ادخل علی اهل القبور السرور ،اللهم اغن کل فقیر … که برای همگان طلب خیر و… می کند ،می خواهد ما را بلند همت کند و از تنگ نظری برهاند

بهار عرفان

نوشته شده توسطرفیعی 9ام تیر, 1393


بوی بهار عرفان می آید، عطرگل ، و عشق به خالق این معنویت برپاستآسمان همه رحمت است ، همه روشنی وزمین پهنه ای از نور در این ضیافت عاشقانه ؛
و من نمی دانم ازکجای این فصل عاشقی باید بنویسم ، که چون نظر می کنم همه شوراست وبی قراری، ازآن هنگام که دلدادگان یار سحرگاهان دیده ازخواب برمی گیرند وعاشقانه دردل شب باآن یگانه بی همتا رازونیازمی کنند …
یا ازآن لحظه که دهان ازطعام فرومی بندد و دل ازغیر او می شویند. نمی دانم ازکدام لحظه بگویم……
” بهاردل است این ماه رحمت ” رمضان با آمدنش شمیم بهشت را به ارمغان می آورد وروزه داران را درحریم خلوت دلدادگی شوری دوباره می بخشد.
اما… چگونه این فاصله را طی کنیم؟ نشانی این فصل بی خزان را ازکجا بجوییم وچگونه باشیم ازآنانکه دراین ماه رحمت ،آیینه قلبشان از زنگار سیاهی تهی می گردد

پيش‌نيايش رمضان

نوشته شده توسطرفیعی 9ام تیر, 1393

پيش‌نيايش
رمضان که می‌رسد ديگرگونه می‌آيند زمين و زمان؛ شب چراغان می‌شود و نورباران، روشن‌تر از روز. و آفتابِ نيمروزِ تموز، مهربان‌تر می‌تابد؛ چونان حرير. فانوس‌های فروزان خانه‌هامان که آن‌ها را از افطار تا سحر در جای‌جای سرامان می‌آويزيم؛ به سان ستاره‌های سپهر، می‌درخشند. و اخترانِ ديدرس‌های دور، هم‌نور با دل‌های سپيدمان، چشمک می‌زنند.
درهای آسمان پهنه‌ور را گوييا گشوده‌اند؛ که نور می‌ريزد از فراز، که مهر می‌بارد از آن روزن‌های روشن بالای سر. آسمان را با زمين، گرهی از نور زده‌اند، و ما مانده که آسمان بالا آيا فروتنانه فرو آمده و سر بر زمين ما نهاده و خاکِ زير پای انسان را بوسه زده؟ يا اين انسانِ خاک‌نهاد است که بال درآورده، و تنها در اين سی روزه‌ی رمضان، تا بيکران آسمان پرِ پرواز گشوده است؟
راز اين برتری رمضان را کجا بايد سراغ گرفت؟ سرّ اين سنجه را کجا بايد جست؟ که گفته‌اند: يک شب از اين ماه کجا و هزار ماه!؟
يک ماه رمضان، يک شب قدر، هزار ماهِ در ترازو . . . رازهايی از عنصر زمان در گستره‌ی روزگاران و «اين نشان بدايت عشق است» که عشق از زمان می‌آغازد. نخستين گام، يافتن همان گاهی است که شعله‌های شوق را بايد در آن افروخت : بزن‌گاه؛ گاهِ آتش افروختن، شعله زدن، زبانه کشيدن و دل و سر را در سودای دوست دادن.
و زمان را بايد شناخت و گاه را غنيمت بايد شمرد و در آغوش بايدش گرفت؛ چونان گوهری تابناک که هر از چندی، باری از دل خاک تيره برمی‌آيد و جلوه می‌کند و باز غبار روزگاران بر آن می‌نشيند و رخ می‌پوشاند تا گاهی دگر و بزن‌گاهی دگر.
ماجرای اين راز سر به مُهرِ گاهِ رمضان را در سرّ نهانِ جای کعبه هم بايد کاويد؛ چونان که رازهای ديگر گاه‌ها را با اسرار ديگر جاها، که حکايتی است اين زمان و مکان را در گستره‌ی آيين‌های مينوی، از کران تا کران، و آن را نمونه‌ها بسيار است، از خرد تا کلان که «گر مجال گفت بودی، گفتنی‌ها گفتمی».
رمضان که می‌‌آيد فرشته‌ها همه گوش می‌شوند برای شنيدن نغمه‌ی نيايش‌های خاک‌نشينان سوخته‌دل، تا اين نغمه از کدام دل آتش‌گرفته برخيزد، و کدام دلبر را بخواند، و چه خواهشی بر زبان آرَد، و چه مايه طلب کند؛ که «به قدر روزنه افتد به خانه نور قمر»
رمضان همان برترين گاهِ نيايش است، بهار دعا و زمانه‌ی شکفتن گل‌های خواهش. بايد چالاک برخاست و با سوز دل خواست و عاشقانه خانه‌ی محبوب را جست، و بی‌باکانه راه او را پيمود و در انتظار سحر نشست و دانست که «تا تو قدم در ننهی، خود سحری می‌نشود».
. . . و برترين خواسته‌ها همان‌ها است که بر زبان برترين بندگان آمده؛ نيايش‌هايی که نشانی از آن‌ها در ميراث اسلامی ما بر جا است؛ «دعاهای مأثور» که نياييدن به همان زبان، و همان بيان، پالاينده‌ی روح است و صفادهنده‌ی جان. خواستن با آن واژه‌ها است که از يک سو آرام جان روزه‌داران است و از ديگر سو، تشنگی‌افزای لب فروبستگان از آب و نان. دعاهايی که شماری بلند است، فراخور حال مناجاتيان؛ چونان نيايش ابوحمزه؛ انبانی از معرفت. و شماری کوتاه، ساغرهايی خورندِ همگان؛ به سان همين سی دعای روزانه که از بام سحر تا شام افطار می‌توان نسيم بهارانه‌ی آن را جرعه‌جرعه نوشيد، و باغ دل را يک روز با آن طراوات داد، گو اين «که باغ می‌نشود از دم بهاری سير».
£
هر چند در پارسی‌شده‌ی اين راز و نيازها، اصلی‌ترين بن‌مايه‌های پناهان در متن آمده، و تابشی از آن سی آينه‌ی معنوی بر پهنه‌ی آن بازتابيده، هرگز اما خود را به واژه‌های آن پابند ندانسته‌ام، که برگردان عريان، هيچ‌گاه بلندای آن نيايش‌ها را برنمی‌تابد، پس گاه بر آن افزوده‌ام، گاه از آن کاسته‌ام، اين سو رفته‌ام و آن سو غلتيده‌ام و چونان گوی سرگردان، خويش را اندر خَم چوگان او نهاده‌ام تا آن را به زبانی همگانی واگويه کنم.
اين سی ساغر سحری پيشکش همه‌ی کسانی باد که امروز همه مهمان آن ساقی جان‌ها شده‌اند و ديده به آن باده‌ای دوخته‌اند که بر برگ و گياه آنان ببارد و جانشان را طراوت دهد. نوشتان باد